لطفا ورق نزنید همین یه دونه است😅
دوستای گلم لطفا با چشمای زیباتون این عکس من رو هم زیبا😍 ببینید🙏 ببخشید که خیلی حوصله تزئین نداشتم و خیلی عجله ای عکس گرفتم
🌼🌼🌼
خوشبختی از آن واژههاییست که در طول زندگی بارها مفهومش عوض میشود. هر بار در گرو داشتن چیزی... دختر بچه که باشی با داشتن یک پیراهن سفید توری به ذوق عروس شدن یا شاید با داشتن یک دوچرخه، از آن قناری سبد دارها مثلا، یا یک کورسی، خودت را پرت کنی روی دستهی آن و هی پا بزنی و اصلا فکر نکنی قرار است به کجا برسی، هی قند توی دلت آب شود که با وجود آن چه خوشبختی... زمان کنکور، قبولی آن رشتهای که دوست داری، بعدتر کار خوب، ازدواج خوب، خانه و ماشین و سفر و برای بعضیها رسیدن به معشوق... یک جای زندگی به پشت سر نگاه میکنی، به راهی که آمدهای، اول فکر میکنی خواب بوده، یا داستانی، قصهای، خواندهای و رسیدهای به آخرین برگ، مثل تاتری که تمام شده آرتیستها میآیند روی صحنه، تعظیم میکنند و میروند، پرده میافتد و تمام.... گاهی انقدر عجیب است، هر چقدر فکر میکنی باورت نمیشود آن آدم خودت بودهای. نمیدانم این فراموشی خود خواسته اتفاق میافتد یا هدیهی گذر زمان است، هر چه هست خوب است.. اما آن واژهی خوشبختی، میایستی و به پشت سر نگاه میکنی، شاید چشمت بیفتد به زانوهای خونی حتی، یادت بیاورد چقدر افتادهای توی مسیر و بلند شدهای... چه پوست کلفت شدهای، حتی فکر کنی چه جان سخت بودهای این سالها.... من هر از چندگاهی از خودم فاصله میگیرم، میروم بالا و به خود و زندگیام، به مسیری که آمدهام از دور نگاه میکنم. بعد میبینم خوشبختی همین کتابی است که توی دستم است، همین فنجان چای و جای دنج، کنار آدمی که دوستش دارم. این روزها خوشبختی برایم مترادف شده با رضایت درون، بی هیاهو. بی دست و سوت و هورا...
"مریم سمیعزادگان"
...