#زیباترین_اجبار #پارت_سهباربد- بیتا
-جانم داداش
-بگیر بخواب فردا باید بری دانشگاه منم کار دارم
-باشه داداشی جونم شب بخیر
باربد پیشونیم رو ب*و*سید و پتو رو کشید روم و رفت بیرون
یا خدا فردا باید برم دانشااگاه یعنی چجور یه وای خیلی هیجان دارم خوابم
نمیبره
نمیدونم چی شد خوابم برد
با صدای تقه در بیدار شدم
-بله
بابا از پشت در- بیتا پاشو دیگه دیرت میشه
-وای خدا بابا ممنون بیدارم کردی
زودی پا شدم و رفتم آب به صورت سرخ و سفیدم زدم بعدم موهای رنگارنگم
رو شونه کردم و موهام رو دم اسبی بستم باال سرم
رفتم پایین - سالم خانواده گلم
مامان -سالم عزیزم بیا صبحانتو بخور
-چشم ممنون
راستی بابایی جونم
بابا- جونم بابا
-میخوام برم اموزشگاه رانندگی
باربد -به دردت نمیخوره
-خیلیم میخوره میخوام برم
بابا- باشه عزیزم مشکلی نیست
باربد- بابا این رانندگی یاد بگیره باید براش ماشاین بگیریا ماشاین من به اندازه
کافی به درو دیوار خورده از دست این
-این اسم داره آقا باربد
-بله بیتا بانو
-آفرین آقا داداش خب امروز کی منو میرسونه
باربد- من میبرمت فقط زود بخور
-باشه
زودی خوردم صبحانه رو بعد سوار پرادو م شکی باربد شدم و رفتیم به سمت
دانشگاه البته سر راه تیبا رو هم سوار کردیم
رسیدیم دانشگاه
باربد -خب دیگه خداحافظ جیغ جیغو من
-خدافظ داداشی امشب یادت نره
-یادم نمیره
پیاده شدیم و رفتیم داخل
تیبا- امشب چه خبره
قراره بریم شهر بازی
-نگووووو
-میگمممم
هردومون آروم خندیدیم
تیبا- عه بیتا
-هوم
-این پسره همونه که تو کافه هی مارو نگا میکرد
-کدوم
-رو صندلی نشسته کنار یه درخت لباسش آبی اسمونیه
به جایی که اشاره کرد نگاه کردم
بیشور چه ناز بود
وجدان- خاک تو سرت به پسر مردم نگاه میکنی نوچ نوچ نوچ
-سکوت وجدان جان اصال خیلیم زشته خوبه
-عه عه عه دلت میاد پسر به این نازی
-وجدان همچین میزنمت که زمین رو ماچ کنیا
-باشه بابا من رفتم
از دست وجدان خلم که راحت شدم چشم از پسره گرفتم و رفتیم کالس
دقیقا اول همه نشستیم
یکم بعد بقیه ی دانشجو ها و اون پسره هم اومدن
پسره تا منو دید چشماش شد قد گردو بعد یه لبخند دختر کش زد
که البته اهمیت ندادم و رومو کردم اون طرف
ایش نکبت
استاد اومد و کالس شروع شد
معرفی حضور و غیاب و درس
فهمیدم اسم پسره شایانه، شایان میرزایی
وااااااای مامان جان یعنی جونم در اومد تا درس تموم شااد خدایا چه غلطی
کردم
ولی خب خیلیم بد نبود جنبه های مثبت هم داشت
کالس تموم شد جزوه هام رو گذاشتم کیفم و با تیبا از کالس خارج شدیم
تیبا- وای بیتا سرم بدجور درد میکنه
-وای منم
بیا بریم یه چیزی بگیریم من گشنمه
-شکمو مگه صبحانه نخوردی
-عه خو گشنمه
رفتیم کافه کنار دانشگاه و قهوه با کیک شکالتی سفارش دادیمباشه بریم
تیبا - بیتا
-جان
-جانت بی بال ببین
-چیو
-برام خاستگار اومده
-جون من
-آره دیگه؛ دیشب
-نگووووو حاال کی هست دوسش داری
-پ سر دو ست بابامه هنوز بهش عالقه خا صی ندارم ولی بابام ا صرار میکنه که
خوبه و قبول کنم
-وا این زندگی توعه اگه دوسش نداری رد کن
-آخه بابام ناراحت میشه
-ببین من برای پدرت ارزش قائلم ولی اون داره اشااتباه میکنه اگه نمیخوایش
نباید قبول کنی
-باشه ممنون بیتا جونم
-خواهش میکنم دوست به درد همین وقت ها میخوره دیگه
گارسون اومد یه برگه داد بهم
بعد رفتن گارسون در حالی که تیبا متعجب برگه رو نگاه میکرد بازش کردمیه آقایی ازم خواست اینو بهتون بدمببخشید این چیه
متن- تو یه نگاه عاشقت شدم ولی متوجهم نشدی
چند روزی میشه که هر روز شما رو میبینم ولی شما منو نمیبینی
چشمام شد قد هندونه
وا اینو کی نوشته چرا امضا نداره
تیبا- چیه بیتا چرا خشکت زده