سلام دوستان
خب بریم سراغ یه خاطره دیگه از سردار سلیمانی که نمونه کامل از خود گذشتگی هست.
-----------------------------------------------------------------------
یک تخت گوشه اتاق بود.چهارده نفر باید با همین یک تخت تا صبح سر می کردیم.تازه رسیده بودیم ژاندارمری روستا برای ماموریت.قرار شد تا صبح آنجا باشیم و آفتاب نزده برویم برای شناسایی.گفتم حاجی که حتما اتاق جداگانه دارد و اینجا بین نیرو ها نمی خوابد.بچه ها توی اتاق نیامده،رفتم روی تخت دراز کشیدم.یکهو دیدم حاجی آمد.تندی از روی تخت آمدم پایین.حاجی گفت:《راحت باش.》
-نه حاجی،شما بفرما بالا استراحت کن.
-من فرمانده تو هستم امر می کنم همون جا بخوابی.
امر فرمانده برای راحتی من بود و سختی خودش.تا صبح یک کنج روی زمین استراحت کرد.می دانم که خیلی اذیت شد ولی لام تا کام حرف نزد.
-----------------------------------------------------------------------
راوی:سردار حسین فتاحی
کتاب سلیمانی عزیز
-----------------------------------------------------------------------
لطفا نظرتون رو راجع به کپشن بگید.
...