افطاری ساده (افطاری ۲۶ رمضان)
۲۰ اردیبهشت ۰۰
افطاری ساده و خوشمزه یا بقول خودمون حاضری 😍
http://birth.carbalad.com
بزنید روی لینک و تاریخ تولدتونو وارد کنید و چند دقیقه ای یه حال خوب رو تجربه کنید 😊🌷
اونقدر زندگی پر از اتفاقای زیبا هست، که هر روز خدا رو شکر کنیم 😌🌹
خدایا شکر 🤗
پ.ن: پاپیون کیفیت رو به شدت تخریب کرد...😐
#خاطرات #دلنوشته
عموم از جبهه و خاطراتش زیاد میگفت:
قرآن های کوچیک توی جیب رزمنده ها
کمپوت و مرباها و کنسرو ها
شیطنت ها و شوخی رزمنده ها
شب بیداری ها
پاتک ها
میگفت تیر خوردن اونجا واسمون عین قلقلک بود عین تفریح عین شوخی
یادمه میگفت بعد از یه عملیات سخت بین رزمنده ها کنسرو لوبیا پخش کردن و وقتی من کنسرومو باز کردم بجای لوبیا با رب گوجه مواجه شدم و همونو با یکم نون خوردم و چقدر خوشمزه بود و بعدش چقدر میخندید
همیشه با عشق و علاقه و لذت از خاطراتش میگفت و چقدر من ناراحتم که خیلی از اون خاطراتو فراموش کردم
دلم میخاست اون زبان بشه و من سراسر گوش
همیشه از عشق میگفت
اونقدر سراسر عشق بود اون خاطرات که انگار یادمون میرفت اون ۸ سال جنگ چقدر جوون و نوجوون ازمون گرفت انگار نه هیچ گلوله ای بود نه توپ و تانکی نه تشنگی نه گرسنگی و خستگی...
سراسر عشق عمیق بی نظیری بود که بیادش لبخند مهمون لباش میشد ولی کم کم با یاد رفقای از دست رفتش اشک مهمون چشماش میشد
نه، نه اینکه خیال کنی از رفتنشون ناراحت بود، میگفت گریه می کنم واسه خودم که جا موندم از بقیه و باز گریه و زاری
زاری که میگم فقط نه زاری، گریه شدید و بی قراری و ناله
میگفت از خاطراتش که چطور وقتی بلخره با هزار جور کلک رفت جبهه و خواست لباس تحویل بگیره هیچ کفش و پوتینی اندازه ی پاش نبود. میخندید و میگفت من با کتونی وارد جبهه شدم اخه نمیدونم چرا من پاهام انقدر بزرگ بود. وقتی میخندید چشماش میخندید دستاش میخندید روحش میخندید قلبش میخندید...
چقدر آروم بود
زندگیش نوسان و جابجایی بین این خاطرات و اشک و لبخندهاش بود و چقدر وقتی بود همه چیز زیبا بود...
آرپیجی زن کتونی پوش ما رفت
و ما موندیم و یک تخت که حالا دیگه خالی بود و بوی عطر تنش روی عکسایی که هر شب با عجز و ناله به آغوش میکشید...
ما موندیم و دلتنگیا و فقط لبخند همیشگیش رو قاب عکس و حسرتا
نه، نه اینکه فکر کنی حسرت واسه از دست دادن و رفتنش، حسرت واسه خودمون که چقدر دنیامون خالیه وقتی نیست
ما موندیم و خودمون وگرنه اون ها که عند ربهم یرزقون اند...😌
ما خودمونو بین غرور و دروغ و تزویر گم کردیم و یادمون رفته اون قلب های بی ریا اون مردهای بی ادعا...
هدیه به روح بلند شهدا صلوات 🌷
زهرا.م ۱۴۰۰/۲/۲۰
ممنونم که سراپا چشم شدید واسه نوشته هام 🌹
#افطار
#رمضان
#افطارساده
http://birth.carbalad.com
بزنید روی لینک و تاریخ تولدتونو وارد کنید و چند دقیقه ای یه حال خوب رو تجربه کنید 😊🌷
اونقدر زندگی پر از اتفاقای زیبا هست، که هر روز خدا رو شکر کنیم 😌🌹
خدایا شکر 🤗
پ.ن: پاپیون کیفیت رو به شدت تخریب کرد...😐
#خاطرات #دلنوشته
عموم از جبهه و خاطراتش زیاد میگفت:
قرآن های کوچیک توی جیب رزمنده ها
کمپوت و مرباها و کنسرو ها
شیطنت ها و شوخی رزمنده ها
شب بیداری ها
پاتک ها
میگفت تیر خوردن اونجا واسمون عین قلقلک بود عین تفریح عین شوخی
یادمه میگفت بعد از یه عملیات سخت بین رزمنده ها کنسرو لوبیا پخش کردن و وقتی من کنسرومو باز کردم بجای لوبیا با رب گوجه مواجه شدم و همونو با یکم نون خوردم و چقدر خوشمزه بود و بعدش چقدر میخندید
همیشه با عشق و علاقه و لذت از خاطراتش میگفت و چقدر من ناراحتم که خیلی از اون خاطراتو فراموش کردم
دلم میخاست اون زبان بشه و من سراسر گوش
همیشه از عشق میگفت
اونقدر سراسر عشق بود اون خاطرات که انگار یادمون میرفت اون ۸ سال جنگ چقدر جوون و نوجوون ازمون گرفت انگار نه هیچ گلوله ای بود نه توپ و تانکی نه تشنگی نه گرسنگی و خستگی...
سراسر عشق عمیق بی نظیری بود که بیادش لبخند مهمون لباش میشد ولی کم کم با یاد رفقای از دست رفتش اشک مهمون چشماش میشد
نه، نه اینکه خیال کنی از رفتنشون ناراحت بود، میگفت گریه می کنم واسه خودم که جا موندم از بقیه و باز گریه و زاری
زاری که میگم فقط نه زاری، گریه شدید و بی قراری و ناله
میگفت از خاطراتش که چطور وقتی بلخره با هزار جور کلک رفت جبهه و خواست لباس تحویل بگیره هیچ کفش و پوتینی اندازه ی پاش نبود. میخندید و میگفت من با کتونی وارد جبهه شدم اخه نمیدونم چرا من پاهام انقدر بزرگ بود. وقتی میخندید چشماش میخندید دستاش میخندید روحش میخندید قلبش میخندید...
چقدر آروم بود
زندگیش نوسان و جابجایی بین این خاطرات و اشک و لبخندهاش بود و چقدر وقتی بود همه چیز زیبا بود...
آرپیجی زن کتونی پوش ما رفت
و ما موندیم و یک تخت که حالا دیگه خالی بود و بوی عطر تنش روی عکسایی که هر شب با عجز و ناله به آغوش میکشید...
ما موندیم و دلتنگیا و فقط لبخند همیشگیش رو قاب عکس و حسرتا
نه، نه اینکه فکر کنی حسرت واسه از دست دادن و رفتنش، حسرت واسه خودمون که چقدر دنیامون خالیه وقتی نیست
ما موندیم و خودمون وگرنه اون ها که عند ربهم یرزقون اند...😌
ما خودمونو بین غرور و دروغ و تزویر گم کردیم و یادمون رفته اون قلب های بی ریا اون مردهای بی ادعا...
هدیه به روح بلند شهدا صلوات 🌷
زهرا.م ۱۴۰۰/۲/۲۰
ممنونم که سراپا چشم شدید واسه نوشته هام 🌹
#افطار
#رمضان
#افطارساده
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط
چلپک (نان روغنی افغانی)
فطایر گوشت
فلافل ساده
صبحانه ی هتلی
پلو باقالی با مرغ
لوکوم انار بازاری
عکس های مرتبط
