عکس مثلا توپک کیکی..
سَـــــلویٰ
۶۶
۳.۱k

مثلا توپک کیکی..

۹ آبان ۰۰
فردی به خاطر قوزی كه بر پشتش بود خیلی ناراحت بود . شبی از خواب بیدار شد خیال كرد سحر شده، برخاست و به حمام رفت . از سر آتشدان حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. توجه نكرد و داخل شد . سر بینه كه داشت لخت می‌شد حمامی را خوب نگاه نكرد و متوجه نشد كه سر بینه نشسته. وارد گرمخانه كه شد دید گروهی بزن و بكوب دارند و گویا عروسی دارند و می‌رقصند. او نیز همراهشان آواز خواند و رقصید و شادی کرد . درضمن اینكه می‌رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند. به روی خود نیاورد و خونسردی اش را حفظ کرد.

از ما بهتران هم كه داشتند می‌زدند و می‌رقصیدند فهمیدند كه او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردا در همان شهر مرد بدجنسی كه او هم قوزی بر پشتش داشت، از او پرسید: «تو چه کردی كردی كه قوزت برداشته شد؟

او هم داستان آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد مرد بدجنس به حمام رفت و دید باز « از ما بهتران ها ، آنجا گرد هم آمده اند .گمان كرد كه همین كه برقصد از ما بهتران خوششان می‌آید. وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و آواز خواندن و شادی كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند آزرده شدند. قوز مرد اولی را آوردند گذاشتند بالـای قوز او ، آن وقت بود كه پی برد اشتباه کرده است . ولی پشیمانی سودی نداشت . مردم با دیدن او و شنیدن داستان گفتند : قوز بالای قوز شد.

حالـا همین داستان با زبان شعر که هیچ کس سراینده اش را نمی شناسد.

شبی گوژپشتی به حمام شد
عروسی جن دید و گلفام شد

برقصید و خندید و خنداندشان
به شادی به نام نكو خواندشان

ورا جنیان دوست پنداشتند
زپشت وی آن گوژ برداشتند

دگر گوژپشتی چو این را شنید
شبی سوی حمام جنی دوید

در آن شب عزیزی زجن مرده بود
كه هریك ز اهلش دل افسرده بود

در آن بزم ماتم كه بد جای غم
نهاد آن نگون بخت شادان قدم

ندانسته رقصید دارای قوز
نهادند قوزیش بالـای قوز

خردمند هر كار برجا كند
بد است آنكه هر كار هر جا كند..
...