عکس حلوا
نرگس مقیمی
۹۵۳
۶۵۹

حلوا

۱۹ دی ۰۰

https://sarashpazpapion.com/user/613b229ad98183.81360367
ایمیل بزنین برگرده 🥺


(فصل آخر)


نشستیم توی ماشین سهیل آهنگ رو پلی کرد

دردونه ای قلب منی
بزار همه عالم بدونن
بزار فک کنن که ردیم واست دیوونم آره دیوونم
دیوونم
دنیامی....



آخ که چقد من عاشق این آهنگم



(چند مین بعد)

_پسر عمو تو که داری میری این سمت خونه عمو اینجا نیست که

+پسر عمو؟


وای از دهنم در رفت :/

_ببخشید

یه نگاهی انداخت و گفت :میریم یه جای قشنگ


کنجکاو شدم


_سهیل بگو کجا؟


+همونجا که هوا دونفرست

شروع کرد به خندیدن

_اوکی پایتم من

+نه بابا

_اذیت نکن دیگه

شروع کرد به خندیدن


+حرص خوردنتم قشنگه


منم که خود شیفته ناز آوردممممم

خودم از حرکتم خندم گرفت


بعد از چند مین رسیدیم....


پیاده شو


_سهیل وااااااااای خیلی وقته اینجا نیومدم... واقعا هوا دونفرست

بعدشم یه چشمک زدم

خوشحالم، خوشحالم که سهیل خوشحاله

نمیدونم این خوشحالی بخاطر چیه
شاید بخاطر وجود من
شاید بخاطر اینکه باورش دارم
شاید بخاطر اینکه دید چجوری جواب امیر رو دادم
نمیدونم واقعا


غرق افکارم بودم که سهیل منو نجات داد

+نازلی میخوام رآجب یه چیزی باهات حرفی بزنم

احساس نگرانی کردم

_سهیل چیزی شده؟

+نگران نباش چیزی نیست


_جون به لبم کردی بگو دیگه


+تو خودت خوب منو میشناسی و اون شب بهانه آوردی که منو نمیشناسی و میخوای بیشتر آشنا بشی....
از بچگی رگ خوابم دستته منم دوست ندارم اینجوری بمونیم
دوست دارم هرچه سریعتر عقد کنیم


گنگ نگاش میکردم

+نازلی خوبی؟


_آره

+چرا چیزی نمیگی؟


_ببین سهیل خیلی عذر میخوام اون شب قضاوت کردم
میدونم کارم اشتباه بود ولی من نمیتونم ببینم یکی....


حرفمو نصفه تموم کردم

+آره نازلی میدونم چی میگی، همون شبی که تو رفتی و هرچی زنگ میزدم جواب نمیدادی
همون شب لعنتی کار اونو تموم کردم

_چیکار کردی؟

+کاری کردم اخراجش کردن از شرکتی که توش بود
صابخونش بیرونش کرد
قراره برم پیش شوهرش بهش بگم زنش چه غلتی میکنه

_مگه شوهر داره؟


+داره جدا میشه اگه بفهمه زنش چه کارایی که نمیکنه....
اگه بفهمه تو دادگاه محکوم میشه کلا بدبخت میشه تموم

_سهیل تو انقد بی رحم نبودی
اون زن مطلقست گناه داره

+گناش بره گناباد

_دیوونه

+ولش کن فکرتو درگیر اون نکن نظرت چیه چهارشنبه عقد کنیم؟


_چهارشنبههههههههه وای من لباس نگرفتم آرایشگاه باید وقت بگیرم محضر کجا بریم یه مراسمم باید بگیریم مامانم اینا چی اونا راضین


+نازلی چه خبرته

+آرایشگاه که کاری نداره محضر هم وقت گرفتم سالنم با دوستم حرف زدم واسه چهارشنبه خالیه نگران مراسم نباش مامانت اینا هم که بابام اینا الان دارن باهاشون حرف میزنن

_من چه نقشی دارم الان؟

+تو نقش بانوی من

بهش چشم غره رفتم و رومو با ناز کردم اون طرف


_باشه دیگه چه میشه کرد

+قربون خانمم برم من
_خدانکنه

اون شب رفتم خونه عمو پیش سمیرا خوابیدم
سهیل هی نگام می‌کرد ولی من بهش رو ندادم
توقع داره برم پیش اون...


(چند روز بعد)


آرایشگر _عزیز چشاتو میتونی باز کنی


چشامو آروم باز کردم و از روی صندلی بلند شدم و جلوی اینا وایستادم

این منم؟
باورم نمی‌شه
توی لباس عروس با این آرایش و دسته گل... چطور ممکنه
باورش برام سخته
دارم یه عشقم میرسم! کسی ک 8 سال ازش دور بودم...
عشق بچگیم....
من امروز مال سهیل میشم؟
خدایا شکرت

ارایشگر_عردس خانم زشت درستت کردم ک اونجوری نگاه میکنی

_نه زینب جون این چه حرفیه عالی شدم فقط باورم نمیشه به عشقم رسیدم

آرایشگر_ای جانم گل من اول اینکه خیلی زیبا شدی دوم اینکه چرا باورت نشه انشاالله خوشبخت بشی عزیزدلم

_ممنونم بابت همه چی


ارایشگر_اقای محمدی اومدن زود زود دخترا بیاین

شاگرد هاش اومدن میکاپم رو شارژ کردن و به دستام یه کرم مخصوص زدن و شنلمو سرم کردن

نمیدونم چرا استرس دارم فک میکنم میخواد یه اتفاقی بیوفته
خدایا خودت امشبو به خوشی بگذرون
سهیل به فیلم بردار گفته حرکات نمایشی نمیخواد یاد بدین
ما خودمون طبیعی رفتار میکنیم شما فیلمتو بگیر



شنلم رو مرتب کردم و رفتم بیرون از سالن
سهیل پشتش به من بود
نمیخواستم عروسیمون تکراری باشه و فیلممون تکراری بشه
دستمو نذاشتم رو شونش
رفتم از کنارش 1 دور کامل دورش چرخیدم ولی شنلم روی صورتم بود جلوش واستادم سرمو انداختم پایین
بدون اینکه من یا فیلمبردار چیزی بگیم کلاه شنلمو داد بالا
تو چشام نگا کرد گفت :تو همون فرشته کوچولوی منی؟
_آره
بعدشم گونمو بوسید گفت بریم بانوی من
رفت سمت ماشین در رو باز کردم نشستم
خودشم نشست و فیلمبردار ها با یه ماشین دیگه اومدن...
آهنگ یوسف زمانی رو پلی کرد

همه میگن یار من یدونست
اونم واسه نمونست
آره عین حقیقت اونو به دنیا نمیدم
حال خوبی داره وقتی سر به سرم میزاره غما یادم میره دل آدم میره
میمیرم ببینم مارو تحویل نمیگیری

سهیل هم همراه با آهنگ رو به من بلند بلند میخوند...

منم کلی قربون صدقش رفتم

رفتیم باغ واسه فیلم برداری

حتی این حرکات رو هم کسی به ما نگفت خودمون بدجور رفته بودیم تو حس

وای ک چقد حس خوبی داره

_سهیل

+جانم

_دوست ندارم

سهیل شک شد گفت یعنی چی
در همین حین فیلم بردار یواشکی فیلم می‌گرفت
_یعنی دوست ندارم

+چرا الان میگی نازلی یعنی چی تو چی چی گفتی

_میگم من دوست نداااااااارم عااااااااااشقتمممممممممممممم

یهو گفت نازلی اگه دستم بهت نرسه
توی باغ تا تونستیم بدو بدو کردیم و خندیدیم فک کنم موهام بهم ریخت 1 ساعت اونجا بودیم و راه افتادیم سمت تالار

تا تالار فک میکردم ک چقد خوشبختم چقدر زندگی خوبی دارم و تا تونستم خدا رو شکر کردم



وارد تالار شدیم دف زنا شروع کردن به زدن و ساقدوش ها می‌رقصیدن با همه احوال پرسی کردیم و نشستیم توی جایگاه یه نگاه به اطراف انداختم
نیما و سمیرا باهم می‌رقصیدن... باهم رابطه دارن، نیما بعد از اون شب بهم گفت سمیرا رو دوست داره و میخوادش
فریبا و نریمان هم باهم حرف میزدن اینا هم عاشق هم شدن
نگین و فرید هم ک قراره بعد نیما و نریمان برن سر خونه زندگیشون انگار با ازدواج من بخت همشون باز شد
از افکار خودم خندم گرفت که بعد سهیل دستمو گرفت

+خوشحالم ک دارمت

_منم همینطور

سرمو گذاشتم رو شونش که توی گوشم گفت

+میخرم ناز تو این ناز خریدن دارد
دل سپردن به تو از خویش بریدن دارد....


1400/11/26



امیدوارم لذت برده باشین
ممنونم بابت انرژی هایی ک دادین
تجربه اولم بود
3 تا رمان دیگه درحال نوشتن هست
به زودی انتشار پیدا میکنه
ممنونم ک وقت گذاشتید و خوندین

فرشته کوچولوی من

نرگس مقیمی


...