عکس ۲۳۲-سفره افطار و شام"روزه قضا"

۲۳۲-سفره افطار و شام"روزه قضا"

۲۵ اردیبهشت ۰۱
این افطاری ی روز،روزه قضای من و خونواده بود ک ب گردنمون بود گفتیم زودتر بگیریم😊

#قرار_معنوی
شهید_محمد_بلباسی
نامدار گمنام
ولادت:اسفند ۱۳۵۷
شهادت:۱۳۹۵/۲/۱۷

خبر شهادت
* صفحه اینستاگرام شما را ک نگاه کردم دیدم مطلبی نوشته و با لحنی گلایه‌آمیز گفته بودید کاش مثل دهه ۶۰ چند نفر با لباس رزم ب در خانه شما می‌آمدند و خبر شهادت همسرتان را ب شما میدادند، نه اینکه از خبرگزاریها این خبر را بشنوید.علت این گلایه چه بود؟
حقیقتش نحوه خبردار شدن من از شهادت محمد اصلا خوب نبود.واقعا ب من آسیب زد. من در جمع خانواده نشسته بودم ک دیدم تحرکات خانواده غیرطبیعی شده. شک کردم. بعد دیدم رفتن اینترنت خانه را قطع کردند. فهمیدم حتما موضوعی شده ک اطرافیان نمی‌خواهند من باخبر شوم.یواشکی سراغ گوشی موبایلم رفتم. وقتی وارد تلگرامم شدم با عکس پیکر محمد مواجه شدم،خبر شهادتش را خبرگزاریها و سایتها زده بودند
برایم خیلی سخت بود.کاش طوری برنامه‌ریزی می‌کردند که ابتدا من به عنوان همسر شهید خبردار شوم و بعد از آن خبرش در اینترنت و فضای مجازی پخش شود.
بعد از این اتفاق،من نزدیک ۴ سال و خورده‌ای هم گوشی خودم و هم گوشی محمد دستم بود تا اگر جایی خبر بازگشت پیکر شهدا را زد،نخستین نفری باشم ک از آن خبردار بشوم،نه اینکه مثل شهادتش بعد از دیگران بفهمم.متاسفانه همین اتفاق در مسأله بازگشت پیکر شهدا هم رخ داد،آنهاییکه از آشنایان دورتر و غریبه‌تر بودند ب من زنگ زدند و گفتند خبر داری ک پیکر شهدا را قرار است بازگردانند؟گفتم نه،گفتند چطور خبر نداری؟ خب!این هم باز برای من سخت بود ک خبر بازگشت پیکر همسرم را غریبه‌ها باید ب من بدهند
این بود ک آن استوری را در اینستاگرام گذاشتم و گلایه کردم.بعدش همسر شهید همت با من تماس گرفت و گفت دهه ۶۰ هم اینگونه نبود ک خبر شهادت هر شهید را شخصا ابتدا ب خانواده‌اش بگویند،من خودم خبر شهادت حاج همت را در تاکسی شنیدم.

بازگشت‌ پیکر مطهر و تشییع پیکر
وقتی خبر بازگشت پیکر شهید بلباسی را ب شما دادند، چه اتفاقی افتاد؟روند بازگشت و تشییع پیکر ایشان چگونه بود؟
در مدتیکه پیکر آقامحمد برنگشته بود،مدام پیش خودم می‌گفتم ک اگر پیکرش برگشت با این پیکر ب زیارت مشهد میرویم،زینب هم ک تاکنون پدر را ندیده با پدرش ب زیارت مشهد برود.این خواسته و آرزوی من بود.وقتی خبر بازگشت پیکر شهدای خان‌طومان آمد متوجه شدیم قصد دارند ابتدا پیکر شهدا را بدون حضور خانواده‌ها ب مشهد ببرند و سپس ب شهر ما برای تشییع و تدفین بیاورند.من از این موضوع ناراحت شدم،چون میخواستم با پیکر محمد ب زیارت امام رضا بروم.ب همین خاطر بود که با همسر یکی دیگر از شهدا شبانه خودمان را ب تهران رساندیم و با پرواز ب مشهد رفتیم تا خودمان را به کنار پیکر شهدا برسانیم.
هیچوقت آن صحنه را فراموش نمیکنم،حرم بخاطر مساله کرونا بروی مردم بسته بود،هیچکس در حرم نبود جز ما
ما و پیکر شهدا و تعدادی از خدام امام رضا، چند قدمی ضریح ایستاده بودیم و اشک میریختیم،گویی در بهشت بودیم. بعد از اینکه برگشتیم،دوستان آقامحمد و خانواده بی‌تابی میکردند ک بخاطر شرایط کرونا آن مراسمی را ک شایسته است نمیتوانند بگیرند من گفتم اشکالی ندارد، این حرف حضرت آقا است ک باید پروتکلها را رعایت کنیم.قرار شد تشییع پیکر شهدا بصورت خودرویی انجام شود و کسی از خودرویش پیاده نشود.
روزیکه تشییع پیکر آقامحمد انجام شد،واقعا صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای دیدم.با اینکه قرار بود کسی از خودرو پیاده نشود، خیلیها انگار بی‌اختیار از خودروها بیرون آمده بودند و پیاده تابوت را مشایعت می‌کردند.مأمورها هم تذکر می‌دادند ک اینکار را نکنند اما میگفتند ما ب نیت پیاده‌روی اربعین میخواهیم تابوت شهید بلباسی را پیاده تشییع کنیم. مازندرانیها رسمی دارند ک وقتی کسی فوت می‌کند، زنان مسن‌تر نوعی عزاداری میکنند ک «مویه کردن» می‌گویند،میدیدم زنان مسن‌تر اینگونه برای محمد عزاداری می‌کردند و در عالم خودشان در سوز و گداز بودند.خیلی از مغازه‌دارها اسپند دود کرده بودند،خیلی از کسانیکه اصلا ظاهرشان هم مذهبی نبود،با اشک و گریه بدنبال تابوت راه افتاده بودند،هیچکدام از اینها برنامه‌ریزی‌شده نبود؛همه چیز خودجوش بود و من از دیدن این حجم از مهر و محبت مردم واقعا شرمنده شدم.
قبل از تشییع، یکشب تا صبح پیکر محمد در منزل بود. فقط من و بچه‌ها و مادر و خواهرانش بودیم.
زینب هم توانست بعد از ۵ سال یک شب تا صبح با پدرش باشد.من اینقدر در این سالها استرس داشتم ک دوست داشتم آنشب یکساعت با آرامش کنار پیکر محمد ب خواب بروم.از اینکه او ب خانه برگشته و آن شب در خانه بود، آرامش داشتم

در دلم به محمد می‌گفتم تو برای دلخوشی ما کاری کرده‌ای که ما فکر کنیم پیکرت برگشته، شاید ۷۰۰ گرم از آن پیکر به کشور برگشته بود😭به محمد می‌گفتم تو هنوز سوریه مانده‌ای، تمام عشقت این بود که همان‌جا بمانی، برای دلخوشی ما اینگونه برگشتی.
شادی ارواح طیبه غیور مردانی ک تمام وجودشان رو فدای ماها کردند صلوات😔

اللهم صل علی محمد و عجل فرجهم🌹
...