عکس چلو و خورشت بامیه (ناهار دیروز)
zahra banoo❤
۲۹
۷۸۱

چلو و خورشت بامیه (ناهار دیروز)

۱۸ بهمن ۰۱
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ
سپاس خدا را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمومنین علی (ع) و ائمه اطهار (ع) تمسک می‌جویند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در كتاب تحفة المجالس روايت شده كه روزى فاطمه بنت اسد سلام اللّه عليها مادر اميرالمؤمنين على عليه السّلام درايام طفوليت با چند نفر از دختران عرب به صحرا رفتند و بازى مى كردند كه ناگاه شيرى پيدا شد و همه دختران فرار كردند، ولى فاطمه سلام اللّه عليها نتوانست فرار كند.
در اين حال بود كه سوارى نزديك شده و شمشير خود را كشيده آن شير را دو نيم كرد،
همينكه فاطمه سلام اللّه عليها اين حالت را ديد، خود را به قدوم آن سواره انداخته و گردنبندى كه در گردن داشت گشوده به رسم هديه به آن سواره داد و دعاى خير نمود و به سلامت متوجّه مكه گرديد.
چون اين خبر به پدر و مادر فاطمه سلام اللّه عليها رسيد گريان و نالان متوجه صحرا گرديدند
و فاطمه سلام اللّه عليها را صحيح و سالم ملاقات كردند و از احوالاتش پرسيدند ، فاطمه سلام اللّه عليها كيفيت آمدن سواره را گفت ، پس ايشان به عقب سواره روان شدند كه او را به مكه آورده احسانى در حق او نمايند،  به جايى رسيدند كه شير را كشته ديدند و هر چه جستجو كردند از سواره اثرى نيافتند،
باز به مكه مراجعت نمودند . مدت مديدى گذشت ، تا اينكه روزى حضرت امير عليه السلام در ايّام طفوليت با مادر خود مزاح و شوخى مى كرد ، مادرش فاطمه عليها السلام به او گفت:
اى فرزند تو كودكى ، با من مزاح مى كنى ؟
حضرت فرمود: اى مادر مگر قصه شير و سواره را فراموش كرده اى ؟ آن سواره كه بود كه تو را از چنگ شير نجات داد و خلاص كرد؟
مادرش گفت : ميان من و آن سواره نشانى هست پس حضرت دست به آستين خود كرده و گردنبند مادرش را بيرون آورد و گفت : اى مادر ملاحظه كن ببين كه اين همان گردنبند تو است يا نه ؟
مادرش گفت آرى . حضرت فرمود:
آن سواره من بودم كه شير را كشته و تو را نجات دادم.

#مولودکعبه
#همتای_علی_نخواهد_آمد_ولله_صدبار_اگر_کعبه_ترک_بردارد
#لبخند_باباحیدر
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#یاعلی
#یاحیدرکرار
#مبلغ_غدیر_باشیم
#انارافضی_وافتخر
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#یامهدی
...