وقتی داشتم روزهای سختم را بدون یاری آدمها پشت سر می گذاشتم و هیچکس را برای مساعدت و دلگرمی نداشتم فهمیدم ؛ من در نهایت ضعفم ، قدرتمندم ، در نهایت شوخ طبعی ام ، قاطعم ، در نهایت بی طاقتی ام صبورم و در نهایت شکنندگی ام ادامه دهنده ام . من در نهایت اضطرابم آرامم ، در نهایت محدودیتم بلند پروازم و در نهایت پناهندگی ام پناه دهنده ام . من در سخت ترین لحظات ، خودم را محک زدم ، دورتر ایستادم و به خود به استیصال رسیده و ادامه دهنده ام نگاه کردم و دلم خواست او را بغل بگیرم . او که به انتهای خط طاقتش رسیده بود و همچنان داشت امیدوارانه ادامه می داد ، نا امید می شد ، بغض می کرد ، خسته می شد ، کنار می کشید ، اما خیلی زود خودش را آرام می کرد ، به خودش دلداری می داد ، اشکهای خودش را پاک می کرد ، بلند می شد و با نگاهی رو به جلو ، ادامه می داد . من در سخت ترین روزهای زندگی ام ، خودم را شناختم و قول دادم بیشتر حواسم به خودم باشد . من همیشه بیش از توانم جنگیده ام . شاید هرکس جای من بود همان ابتدای راه برای همیشه تسلیم می شد و در نقطهی امنی از زندگی اش برای همیشه پناه می گرفت
# نرگس صرافیان
+با دستور لیلی عزیز
+۴خرداد۱۴۰۱
...