عکس شربت آلبالو
مامان سلما
۴۷
۴۴۹

شربت آلبالو

۲۴ مهر ۰۲
سلام عزیزان 🌹🌹
این شربت آلبالو رو خیلی وقته ازش عکس گرفته بودم دقیقا تو تابستون ولی اصلا فرصت نشد که پست کنم 😬
این بود که گفتم الان پست کنم هرچند از فصل گرما گذشته 😅🤭


از صبح که صبحانه می‌دهم دست بچه‌ها به تو فکر میکنم....
حتی وقتی به گوشه‌ی ناخن شکسته‌شده‌‌‌ی دخترکم پماد می‌زنم تا انگشتش اذیت نشود.
وقتی برایشان غذایی را می‌پزم که دوست دارند.
وقتی می‌نشینم پشت میزم و تمرین‌های کلاسم را انجام می‌دهم.
وقتی میوه پوست می‌کنم .
کیک می‌پزم.
خانه را مرتب می‌کنم و به جای خالی یک گلدان بزرگ سبز فکر می‌کنم.
من؛
توی همه‌ی این لحظه‌ها دائم به تو فکر می‌کنم.
وقتی غبار عکس های بابا را پاک می‌کنم
وقتی دارو می‌دهم به بچه‌ی زکام شده‌ام
وقتی آخر شب کرم مرطوب کننده می‌برم برای خشکی اندک دستانش.
راستش بیشتر از همه وقتی برق‌ها را خاموش می‌کنم و اتفاقا صدای کوبیده شدن در همسایه بچه‌ها را می‌ترساند:
چشمهایشان گرد می‌شود و پر اضطراب می‌پرسند :
صدای چی بود مامان؟
و من با بغض توضیح می‌دهم.

من این روزها دائم امن یجیب می‌خوانم و به تو فکر می‌کنم ...به تویی که یک مادری در غزه...🥺
به تو که روضه‌هایی که شنیده‌ایم را داری زندگی میکنی....
به تویی که مضطری، نگرانی ولی با جانهای عزیزانت ایستاده‌ای در این جنگ نابرابر.
به تویی که تاریکی و تشنگی و گرسنگی ِبچه‌هایت امان مادریت را بریده اما ایستادگی‌ات را نه.
به تویی که باید شجاع باشی و صدای هولناک بمب را برای دلبندت توضیح بدهی بی آنکه صدایت بلرزد.
به تویی که هر ثانیه منتظر شهادتی.
که خانه‌ات ویران شده.
که داغ‌های زیادی به دلت نشسته.
که هیچ چیز از استواری ایمانت کم نکرده.
به تویی که همسرت پیکر بی‌جان نوزاد زیبایتان را بغل کرده و تکان می‌دهد و می‌گوید: جان همه‌ی ما به فدای فلسطین‌....
وه که چه باشکوهید شما....
و من این روزها در پس هر کاری با شرم به شما فکر می‌کنم. که چه کاری از من برمیاد جز دعا؟
چه کاری جز صدا زدن منجی که آمدنش پایان تلخی ممتد آخرالزمان است؟
می‌دانی جان ِمن!
ما..‌‌.مادران ایرانی،
این روزها قلبهایمان را سنجاق "امن یجیب" و
"جوشن صغیر" و "الهی عظم البلا" می‌کنیم و میفرستیم به جایی که تو هستی‌....❤️🥺
تویی که تازه فهمیدم چه اندازه خواهر منی و پاره‌ی تنم. که درد تو درد من است هرچند دستانم کوتاه باشد برای آغوش شدن. برای ایستادن کنارت.😭❤️

اما عزیزدل!
به یقین می‌دانی و می‌دانم که دیر نیست روزی که کشور سبز و پر از زیتون‌ات در نهایت صلح و آرامش می‌شود.
روزی که سجاده پهن می‌کنی برای نماز.
صدای خنده‌ و بازی بچه‌ها می‌پیچیده توی حیاط مسجد.
با اشک شوق مسجدالاقصی‌ را نگاه می‌کنی و می‌گویی: سخت و هولناک بود آن روزها اما می‌ارزید. همه‌ی جانها فدای پیشنمازی که سالها منتظر آمدنش بودیم....😭😍
می‌دانی و می‌دانم که دیر نیست...
اللهم عجل لولیک الفرج🤲💞
...
نظرات