نا امید دور هم جمع شده اند. یک نفر از میان جمعیت چونان کشتی غرق شده، نگاه عاقل اندر سفیهی به دیگران میکند. دستش را بالا میآورد و با انگشت سبابه دست روی خشکی پایین لبش میکشد و نگاهش را در افق محو میکند. بیمحابا با آن صدای خِرخِریاش داد میزند
- فقط یک نفر مانده است که نرفته است.
- چه خبر است مردک یواش سرمان را بردی! هرکس برود باز جواب نه میشنود. منِ عبدالرحمن که صد شتر چشم آبی با بار پارچه های کتانی اعلای مصری و ده هزار دینار طلا مهرش کردم، قبولم نکردند و همینطور تمام بزرگان عرب و ثروت مندان عرب، دیگر کسی نمانده در شأن دختر پیامبر...
اما
- علی ابن ابیطالب..
عمر بن الخطاب تکانی به خود میدهد و از آن طرف مجلس بلند میشود با چشمانی در هم کشیده میگوید:
- علی که کشاورزی بیش نیست و از دار دنیا یک سپر و شمشیر و شتر دارد، علی هم لایق دختر پیامبر نیست...
سخنش از سِرّ نهانی که دارد خبر میدهد.او علی را در آغوش پیامبر دیده است..انگار که سخنش خریدار نداشته باشد ..
بلند میشوند و راهی مزرعهی علی میشوند.
از شدت گرما عرق از سر و رویش میبارد، همه ما میدانیم فقط اوست که شایسته همسری فاطمه سلام الله علیها را دارد... به طرفش میرویم، بیل را در زمین خاکی فرو میکند و با آستین دشداشهای که هدیه پیامبر است، عرق های پیشانیاش را پاک میکند.
- یکی یکی میگویند برای کار مهمی پیش تو آمدهایم.
علی پاسخ میدهد .. چه کاری؟!
آنگاه میگویند همه ما به خواستگاری دختر پیامبر رفته ایم و جواب منفی شنیدهایم تو نمیخواهی به خواستگاری دختر پیامبر بروی؟!!!
نوری در دلش روزنه پیدا میکند، مِضراب قلبش شروع به نواختن موسیقی عشق میکند، چشمانش از شرم زمین را در مییابند، سکوتی با معنای نجابت، عشق را از اعماق دلش فریاد میزند؛ چه کسی هست که نخواهد دست در
دستان فاطمه سلام الله علیها بگذارد...
با آغوش باز به درخواستشان لبیک میگوید و بیلش را همانجا در دل خاک رها میکند و به طرف خانه قدم تند میکند. به حمام میرود و عرق های زحمت کشیاش را به آب میسپارد. طراوت را همنشین پوستش میکند. بهترین لباسش را میپوشد و از بهترین گلها، عطری به پیراهن میبخشد. ملائک از آسمان به زمین میآیند و بالهای خود را زیر پای علی علیه السلام فرش میکنند. ذکر «یازهرا» را زیر لب زمزمه میکند و سوی وصال یار پرواز میکند...
کوبِه درب را آرام و با لطافت میکوباند. بجای صدای تلق تلوق این بار صدایی دلنشین، در گوش اهل خانه میپیچد؛ گویا امروز هیچ غمی در دل هیچ کسی پای نمیکوبد...اهل خانه متوجه خیر و سرور این قدم مبارک میشوند و درب را با رویی خوش به روی مهمان ناخوانده باز میکنند...
از زمان ورودش به خانه زانوی ادب میزند و با چشمانش گلهای قالی را میشمارد؛ شرم و حیاء از چشمانش روان روان جاری زمین میشود...
مصطفیٰ صلوات الله علیه لبخندی ملیح بر لبانش مینشاند و میگوید
- علی جان خجالت نکش حرفت را بزن!
گونه هایش رنگ سرخ میگیرد و به سختی حرف های دلش را در قالب الفاظ بر زبانش جاری میکند. و اینجاست که آدمی پی به ناتوانی الفاظ میبرد.
- راستش قصد ازدواج دارم و برای این امر دختری شایستهتر از دختر شما نیافتم...
پدر بلند میشود دستی با عطوفت روی سر علی علیه السلام میکشد و به طرف اتاق دخترش فاطمه سلام الله علیها میرود. آرام و شمرده قدم بر میدارد. آرامش را از قلبش به سوی دستش روانه میکند و آن را آرام به درب فضای اندرونی دختر نازنینش میکوبد. دختر که با این صدا انس گرفته است با آغوش باز اذن ورود میدهد. ردا از دوش پدر بر میدارد و با تشتی پاهای پدر را میشوید و با وضو محضر پدر زانو میزند...
- فاطمه جان صحبت امروزم با روز های دیگر فرق میکند؛ میخواهم درمورد برادرم و وصیم و جانشینم که مقام او بر تو پنهان نیست صحبت کنم، علی علیه السلام به خواستگاریات آماده است و من میخواهم نظرت را جویا شوم؟!
سکوتی فضای اتاق را پر میکند. از شرم و حیاء چشمانش را به حصیر گره میزند، گونه هایش شبیه آتش شده است. مِضراب دلش با قلب علی علیه السلام هم آهنگ میشود و سعی میکند پشت سکوت فریاد های دلش را پنهان کند...
مصطفی صلوات الله علیه که سرچشمه ارتباط خدا با زمین است بلند میشود و تکبیر سر میدهد؛
- اللّٰه اکبر که سکوت ،نوعی اقرار است؛ بله. سکوت دخترم نشان رضایت اوست.
و اینگونه بود که خدای متعال «دریایی را به آغوش دریایی دیگر سپرد ؛ مِرَجَ البَحرَین یلتقیان [الرحمٰن آیه ۱۹]»
نویسنده: مهدی_شفیعی
نویسنده بریتانیایی نوشته بود:
هميشه اين واقعيت كه
چرا كعبه زادگاه امام علی شد،
ذهنم را مشغول و متعجب میكرد
تا اينكه پاسخم را در ماجرای
ازدواج آن حضرت پيدا كردم!
«حالا كه عروس از خانهی پيامبر
است، خدا هم دلش میخواست
داماد از خانهی خودش باشد!»
محسن_رضوانی
سلام به همگی..
یروز که واقعنی وقت کردم میام وتکتک محبتای پست قبلو جواب میدم...چقدر بحضور پر محبت شما از صمیم قلب خوشحال شدم.. انشاءالله عروس گلی بعضی موارد رو امتحان کنه..نتیجه بخش بود حتما اطلاع خواهم داد.
یدنیااااااا ممنوووووونم❤️
...