https://eitaa.com/flamingo_stone
نمیدونم یادت میاد یا نه
اون روز آفتاب بود
آفتاب ساعت ۱۱ و ده دقیقه
خب از آفتاب ۳۰ شهریور نمیشه انتظار دیگه ای داشت
نمیشه انتظار داشت کمتر بتابه کم رنگ تر
آفتاب ۳۰ شهریور انقدر زیاد بود که چشاتو میزد موقع نگاه کردنم
آفتاب ۳۰ شهریور اتقدر زیاد بود که موقع رفتنم چشامو میزد
انقدر اون روز آفتاب زیاد بود که بازتاب آسفالتشم نمیذاشت نگاهمو بندازم زمین و کسی شوق نگاهمو نبینه
نمیتونستمم سرمو بالا بگیرم و بلند بخندم بگم الان حالم خوبه داد بزنم بگم مردم من حالم خیلی خوبه
نمیدونم میدونی یا نه ولی اون روز توی اوج پرواز توی هوای تابستونی دلم نمیخواست برم
شاید تو فکر میکردی به خاطر آفتاب بر میگردم و نگاهت میکنم
اما راستش دل کندن سخت بود
توی اون لحظه ها نمیدونستم چرا حالم اینجوره نمیدونم چرا تو اوج حال خوب بد بودم
اما امروز توی پاییز وقتی بر میگردم به ۳۰ شهریور به سر کوچه دیگه هوا افتابی نیست همه جا رو تاریکه اخه ابرای سیاه دورمون کردن و به حال زارمون میبارن
آفتاب اون روز تند میتابید داغ میتابید توی چشامون میتابید تا من به بهانه اون هی برگردم عقب تا تو رو بیشتر ببینم تا این روزا کمتر دلتنگی کنم
تا تو کمتر منو ببینی کمتر دلت هوای منو بکنه
حال بد الانمون میتونست بد ترم باشه
اینکه بدتر نیست و مدیون آفتاب تند و داغ ۳۰ شهریور ایم .....
#چالش_یک_وعده_سلامتی#کارگاه_کوچک_عسلک_آرزو@honeyoffcial6314
...