همین طور که داشتم روی میز آشپزخونه با استرس و عجله ای شیرینی ها رو قالب میزدم و از خوشحالی صورتمو مثل بچه کوچولو ها که خیلی ذوق زدن کج و کوله میکردم،یهو متوجه ی نگاه علیرضا شدم که از توی سالن چند دقیقه ای منو نگاه میکرده و میخندیده🤣تا دید متوجه ی نگاهش شدم گفت چرا صورتتو این شکلی اون شکلی میکنی و زد زیرخنده🤣🤣🤣🤣🤣آخه عادتمه موقع پخت کیک و شیرینی و نون قربون صدقه شون میشم و کیف میکنم🤣🤣🤣🤣
...