عکس هفت سین ۱۴۰۴
Clarice
۱۰۹
۲۶۴

هفت سین ۱۴۰۴

۴ هفته پیش
زمان می گذرد، ولی خوبیها و صداقتها باقی است. تقویم و سال، عوض می شود، امّا سنتّهای الهی بوی بهار، در لابه لای برگ ها می پیچد. عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست می کند. میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه می پراکنند،نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید می دهد. برگ ها جان می گیرند و چشم اندازی سبز، از پس پنجره های گشوده، جلوه گری می کند.، سفره های سخاوت و یکرنگی، پهن می شوند. بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره می پیچد.، عطر سیب های سرخ، جای دیگری میان این همه، باز می کند.، دل های یکرنگ و باصفا، آماده می شوند تا به ثانیه های تازه زندگی وارد شوند. تیک تاک ساعت، فضای پرسکوت خانه را پر می کند.، چیزی به ثانیه های آغازین سال نو نمانده است.

یک سال گذشت و واپسین ثانیه، فاصله میان زمان ها را دو نیمه کرد.؛ «یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل و النهار. یا محول الحول و الاحوال. حوّل حالنا الی أحسن الحال»؛ چشم ها به روشنی باز می شوند و دل ها به یکدیگر نزدیک و قلب ها آرامش دوباره می یابند در حلول سال نو و دلگرم به آتیه های مهربانی و صفا می شود. احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت می پیچد و زمستان کوچ می کند.

سفره دل


نوروز، از نفس های معتدل بهار می تراود و در سفره گلدار هفت سین دمیده می شود؛ سفره ای که در آن ماهی قرمزی، تکرار تازه زندگی را میان تنگ کوچکی از آب گوشزد می کند.

نوروز، هفت سین را از بازار بهار می آورد و با سلیقه می چیند تا عشق را از پس گونه های سرخ «سیب»، هدیه کند، تا شمه ای از بهشت را از لابه لای گلبرگ های «سنبل»، به ارمغان آورد. حالا برکت را در طعم پر از شیرینی و گندم «سمنو» می توان چشید.

می توان با گیسوان شانه خورده سبزه ای جوان که تکه ای از طبیعت را به خانه آورده، طراوت را دسته کرد و دانه دانه «سکه های نو» را که در کنار سفره برق می زنند و بوی عید می دهند، در دست های کودکانه کاشت تا شوق معصوم کودکی، در باغ چشمشان بشکوفد.

پابه پای شگفتی هایی که در این دایره از هم پیشی می گیرند، آنچه در نگاه نافذ انسان آرمیده است، به بلندای رتبه خویش برمی خیزد و کتاب طبیعت را تنها در قاب کوچک پنجره ورق نمی زند و هفت سین سفره دل را به سنبل و سیب و سبزه و... خلاصه نمی کند تا هفت «سلام» آسمانی از معجزه بیان، نص قرآن به سرای سینه اش میهمان شود؛ میهمانی که در سنت ایرانی ـ اسلامی، بالانشین رواق سینه هاست:

«سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَحیمٍ»

درودی است که از جانب بی همتا خداوند، ارسال می شود؛ بی آنکه واسطه ای پیام آور این محبت باشد.

«سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»

برکت و سلام در پرده شب هایی است که به بیداری دل، زنده می داریم تا تولد سپیده، افق را چراغانی کند.

«سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ»

«سلام» و «رحمت» خداوند جاری است تابنده بر نوح؛ او که سکان کشتی رسالت را رو به سمت ساحل توحید، به دست گرفت.

«سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ»

و ابراهیم که برای شکستن شرک، مجسمه های سنگی را تبر زد.

«سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»

و موسی که از کفر و بهانه های بنی اسرائیل، نبوتش را به ستوه نیامد و هارون که حق برادری را به جای آورد.

«سَلامٌ عَلی آلِ یاسینَ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ»

«سلام» و «رحمت» خداوند بر «آل یاسین» و جامعه انبیا، رسولان حقیقت که امانتدار الهام الهی بودند تا فطرت پرستش را از حوالی لانه بت ها و بیراهه مکاتب و جهل و خرافات دور سازند.

هفت سین سلام


ساقیا! آمدن عید مبارک بادت

وان مواعید که کردی مرود از یادت

بهار می آید؛ با چمدانی پر از شکوفه و لبخند. چشم هایش، آمیزه خورشید و ابر؛ دلش آینه بندان سبزه و باران.

بهار می آید و از رد گام هایش، رودهایی زلال، زمین چرک را به شست وشو می خوانند. نوروز از راه می رسد و خاک، در رستاخیزی شگفت، رستن آغاز می کند. مردمان شهر، دست در دست مهربانی با گل و آینه به شادباش هم می روند.

از قلب ها پنجره هایی بی شمار به سمت هم گشوده می شوند و این گونه، جشنواره انسان و طبیعت افتتاح می شود.، بهار آمده تا به ما بگوید لحظه ها چون ابر در گذرند؛ تا به این همه تحول و تغییر، به دیده عبرت بنگریم.

سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

پروانه ها، کاسه های شبنم در دست، بر فراز گل ها درآمد و شداند. پرستوها برف از بال ها تکانده، امیدوار به سوی لانه ها بازمی گردند، گاه، خورشید می تابد و بر ابرها پادشاهی می کند و گاه، باران می بارد و بر پیکر آسمان و زمین، لباس طراوت و تازگی می پوشاند. هر رفتنی را آمدنی است و هر آمدنی را رفتنی؛ چنان که زمستان می رود و بهار می آید، شب می رود و روز می آید؛ ما نیز روزی به جهان می آییم و ناگزیر باید به سمت مقصدی ابدی، جاده های زمان را طی کنیم؛ نوروز می آید تا گرد غفلت را از رخسارمان بشوید و از خواب های دراز خرگوشی بیدارمان کند. تا بدانیم که ایستایی و رکود، شیوه مرداب است.

یا مقلب القلوب!

قلب های زنگار گرفته مان را به یادت به رودخانه روشنی می سپاریم و در تار و پودش بذر مهر می باشیم. ای تدبیرکننده روز و شب، ای تغییردهنده حال ها! یاری مان کن تا با سلاح عشق و صداقت و ایمان، به بهترین حال ها دست یابیم. وقتی غبار تیرگی و کینه را از روح و جانمان تکانده باشیم، در دل های آفتابی مان هفت سین سلام و سادگی گسترده خواهد بودتغییر ناپذیر است، ما بر کنار جویبار زمان نشسته‎ایم وشاهدگذاران عمرها و فرصتهاییم و عوض شدن تقویم هر سال، شاهد این گذشتِ عمرها و فرصتها ست.

گذشتِ شب و روز وسپری شدن هفته ها و ماهها، برای ما یک «پرونده» و «کارنامه» تشکیل می دهد. به این کارنامه مروری کنیم، تا چهرة خود را در «آیینة اعمال»، خویش بنگریم. آینده، در گروِ گذشته و حال ماست. آتیة ما، مرهون تصمیمها و اراده‎ها و برنامه ریزیها و بیداریها و محاسبه‎ها و مراقبتهایمان است. و... ما، مسؤول عمر و زمان و فرصت و استعداد‎های خویشیم.

دفتر عمر ما وتقویم سال، گشوده است، تا در برگ برگ این کتاب، با ایمان و عمل خویش، چه بنگاریم؟

آیا گذشتة ما به امیدِ آینده، و آیندة ما به حسرتِ گذشته خواهد گذشت؟

درسهای«تحویل سال» را فراموش نکنیم. نوروز انقلاب، فروردین جانهاست و بهار ایمانها و طراوت اندیشه‎هاوشکوفایی شکوفه‎های بیداری و آگاهی و اراده و تصمیم و ایثار.

نوروز انقلاب است و هفت‎سین ما، عبارت است از: «سلام» و «سیر» و «سلوک» و «سَحَر» و « سجّاده» و «ستاره» و «ساحل»؛در نوروز انقلاب، بکوشیم که چهرة جانمان شادابتر گردد و رویش خیر و فلاح بر ساقة وجودمان امروز ما را بهتر از دیروز کند و هر زمان نوروز گردد و... در نوروز انقلاب، انقلابی در روزهایمان پدید آید، طبیعت، نو می‎شود. ما چرا «نو» نشویم؟باید در وجود خویش هم عیدی پدید آورد و به خانه تکانی دل پرداخت. باید در کنار«تحویل سال»، شاهد «تحوّل حال» بود و با عوض شدنِ تقویم، اخلاق را هم عوض کرد.

حیف نیست که «سال» عوض شود، ولی ما عوض نشویم؟در آغاز بهار و طراوت فروردین، چهرة طبیعت متحوّل و خرّم می شود و درختان و صحرا لباس سبز رویش و حیات می پوشند. بجاست ما نیز با طهارت جان و طراوت روح و تحوّل اخلاق، در دل و فکر خویش«بهار معنوی» بیافرینیم. نوروز انقلاب، رویش جوانة ایثار و طراوت عشق و ایمان و شکوفة بصیرت و بینایی است. بهار از راه می‎رسد و نوید «فتح» و «فلاح» می دهد.
...