https://eitaa.com/flamingo_stone
داستان این پست 👇
با تعطیلی تابستون و تعطیل شدن مدارس منتظر بچه های فامیل تو خونمون هستیم
اولین بچه ی فامیل دختر خاله جان بودن
این چند روز توی استوری کلی براتون از روزمرگی هامون گذاشتم اما داستان این پست فرق میکنه اخه افتاب صبح هنوز در نیومده
حلما دستش تو خمیر بود تا برامون نون بربری درست کنه و منم هنوز پف چشام نخوابیده بود شش تا تخم مرغ دستم گرفته بودم از یخچال تا کابینت خودمو رسوندم و گفتم الانه که یکیش بیفته بشکنه و داد مامان فریده بره روی آسمون
حلما تازه کلاس نان شرکت کرده و میخواست برامون این نان و بپزه تا ببینیم توی این کلاس های انلاین چی یادشون دادن
و واقعا دستمریزاد عجب نونی شد
حیف که اجازه نشر عکسو نداد تا پست کنم و پز دختر خالمو بدم

داشتم از کیک میگفتم که حلما داد میزد و به فاطمه میگفت کره رو از یخچال در بیار باید نرم بشه و من همزن روشن کرده بودم و سر همه خانواده رو برده بودم
حوصله تونو سر نبرم کیک توت فرنگی با کرمفیل توت فرنگی پخته شد همینجور که داشتم از قالب جداش میکردم دیدم یک نور قشنگ روی دیواره فقط نزدیک خداحافظی افتاب که میشه این نور توی خونه پیداش میشه فوری یک ایده زد به سرم و لباس تن دختر خاله کردم
و بهش سناریو میگفتم و اون بیچاره هم بازی میکرد
هرچند که همیشه بازیگر فیلمای من فاطمه است اما ایندفعه زحمتش افتاد گردن دختر خاله
و نتیجه هم که توی پست فیلم ها قابل مشاهده است

لینگ ماگ های دستسازه ام
https://eitaa.com/flamingo_stone