دسر پاییزی

۲.۷k لایک
۱۲۳ نظر
می‌گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
🐪روزی قافله‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر می‌رفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار می‌دهد تا در شهر به برادرش برساند.

🍂منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می‌تواند کرد بی آنکه بریزد.

🐪چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر می‌رسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می‌کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
🍃چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی می‌رود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان می‌کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین می‌ریزد.

✨چون زرگر این را می‌بیند می‌گوید:

«ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد می‌باشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!»





اینم دستور دسرمون👇👇
دسر پاییزی
https://sarashpazpapion.com/recipe/ba20759b7794df315ad7c24ede56ce5c

نظرات

سلام، هنر نزد ایرانیان ست وبس،
عکسهاتون هنرمندانه ست، مرسییییی
💗💗💗💗💗💗
جمعه زیباست
بِسان غزلی،
چای و کتابِ شعری..
وهوایی که در آن دوست بیادت باشد..
جمعه ها هم بیاد دوستانم هستم..جمعه ات زیبا رفیق..وممنونم از نگاه پرمهرت⚘⚘
مشاهده سایر نظرات