جمعه ها اينطوري نبود ، جمعه ها خراب شد ، پنج شنبه از صبح تو كلاس تو دلمون قند آب ميشد كه بعد از مدرسه ميريم خونه
مادربزرگ ، عمو و عمه و نوه ها دور هم
شب جمعه جمع ميشديم ، مرد ها ميشستن يه گوشه باهم ميگفتن
ميخنديدن ، زنا يه گوشه ديگه بچه هام تو حياط دور حوض خونه مادر بزرگ جمع ميشدن ، شوخي ميكردن ميخنديدن ، آخر شب همه عشقمون اين بود كه مادر پدرمون بزارن تنها خونه مادر بزرگ بمونيم و تنها برن خونه ،مادر بزرگ و پدربزرگ زودتر ميخوابيدن نوه ها جمع ميشديم تو اتاق پشتي ، نوه هاي دخترباهم ميشستن و ریز ریز بی صدا با حرفای نجوا گونه میخندیدن و پسر ها دور هم نقشه ميكشيدن كه چطور دختر ها رو اذيت كنيم.. صبح جمعه با بوي اسفند مادربزرگ بيدار ميشديم ، صبحانه هاي خونه مادربزرگ يه چيز ديگه بود ، ميشست سر سفره با دستاي سفيد و گلسرين زدش كه بوي ابليمو ميداد تك تك براي همه مون لقمه ميگرفت يه خيار يه تيكه نون با پنير..
عصر جمعه باز همه پدر مادرها جمع ميشدند خونه مادربزرگ و بعد از شام تك تك خانواده ها خداحافظي ميكردن ميرفتن..
از شنبه فكر ميكرديم كه جمعه هفته بعد چه كار مهيج و با حالي ميتونيم بكنيم ؟!
بعد كم كم خونه ها شد قوطي كبريت ، از حياط خبري نبود ، مادربزرگ و پدربزرگ پيرتر شدن و نوه ها بزرگتر ، كم كم شب جمعه ها يه خط درميون يه خانواده نميومد ، بعد قرار شد هر روزي از هفته يكي از بچه ها بياد پيش مادربزرگ تنها نباشند ،كم كم مجردها كم شدند متاهل ها زياد.
بعد جمع مون شد توي گروه تلگرام ، شوخي هامون شد استيكر هاي تلگرام ، بعد كم كم از هم ناراحت شديم ، از شوخي ها ناراحت شديم لفت داديم ، اختلاف عقيده ها پيدا شد كم كم ترجيح داديم روزاي تعطيل دراز بكشيم رو تخت مون بپيچيم تو گوشيمون از هم دور و دور و دور تر شديم ، كم كم اعتمادمون رو بهم از دست داديم رفيق هاي اينستايي و تلگرامي پيدا كرديم تا اينكه به اينجا رسيديم كه دل همه مون عصر جمعه ميگيره ، كه از شنبه دلشوره داريم كه تعطيلات اخر هفته چيكار كنيم دلمون نگيره ؟
زديم بيرون با رفقامون
غرغر زدن خانواده ها شروع شد الكي الكي گير دادن ها شروع شد
با خانواده هامون چپ شديم ،
ميدوني رفيق ؟! خودمون خراب كرديم ، شايدم گذرزمان خرابش كرد ، ميگم
من و تويي كه هنوز پدر و مادر نشديم بيايم كاري كنيم كه بچه هامون به اين روز نيوفتن ، كه عصر جمعه كه شد دلشون نگيره ،افسرده نشن..
که عصر جمعه اينستاگرام پست بزارن كه جمعه خر است گاو است اسب است.
همه چيز بستگي بخودمون داره ،
بيا جمعه خراب شده رو باهم درست كنيم ! مياي ؟
...