غزل 472 فال حافظ
احمد الله علی معدله السلطان
احمد شيخ اويس حسن ايلخانی
خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد
آن که میزيبد اگر جان جهانش خوانی
ديده ناديده به اقبال تو ايمان آورد
مرحبا ای به چنين لطف خدا ارزانی
ماه اگر بی تو برآيد به دو نيمش بزنند
دولت احمدی و معجزه سبحانی
جلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
برشکن کاکل ترکانه که در طالع توست
بخشش و کوشش خاقانی و چنگزخانی
گر چه دوريم به ياد تو قدح میگيريم
بعد منزل نبود در سفر روحانی
از گل پارسيم غنچه عيشی نشکفت
حبذا دجله بغداد و می ريحانی
سر عاشق که نه خاک در معشوق بود
کی خلاصش بود از محنت سرگردانی
ای نسيم سحری خاک در يار بيار
که کند حافظ از او ديده دل نورانی
...