از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین رااااه بینهایت😔😔😔
چقدررررر این روزها دلگیره،میگن ناامیدی عین کفره،همیشه یه کورسوی امیدی هست،میگن تاوقتی بچه ای به دنیا میاد یعنی هنوز زندگی جریان داره
ولی خدایا اینهمه سختی و اینهمه سیاهی تو مخیله هیچکس نمیگنجید
انگار شادی برای همیشه از دلها رفته،هرکی رو میبینی پرغصه ست،نمیدونم چیزی عوض میشه یا نه،نمیدونم باید امید داشت یا نه....
اما خسته ام از این همه بدی اینهمه نامهربونی اینهمه ظلم اینهمه گناه
خدا چطور تحمل میکنه نمیدونم!!!
وضع جامعه از هر نظر نابسامان،بدتر از اون خود مردم که در حق هم خیر ندارن،دیروز کلیپی رو دیدم از واژگونی تریلری که بارش خوراکی بود و واکنش وحشتناک مردم که بجای کمک به بار واژگون شده تریلر گوشه جاده هجوم آورده بودن!!!
خدایا داریم به کجا میریم...
شاید بخاطر حال بدمه که این روزها زیاد اینجا هستم بخاطر آرامش خودم،نمیدونم...
اینم رانی هلوی من با تیکه های هلو،امسال انقدر کیفیت میوه ها پایین بود که بعد از اینکه پول هنگفتی واسه خریدشون دادی تازه باید کلی فکر کنی که چیکارشون کنی تا قابل خوردن بشن!!!
خدایا .... معجزه کن....
...