عکس ولنتیاین❤
fateme.bir
۴۷
۷۰۶

ولنتیاین❤

۲۵ بهمن ۹۷
#ژله #پاناکوتا #کیک
سلامممم به همه ی دوستای خوشگلمممم، اینم اولین ولنتیاین ما که بصورت رسمی و قانونی کنارهمیم 😂
ازته دلم ارزومیکنم همهه یییی عاشقا بهم برسن
ژله و پاناکوتاکارخودمه،کیک خوشگلو خاهرشوهرگلم زحمتشو کشیدن😍
#تلنگر_ناب
قسمت اول
نامه یک زن به شوهرش در آستانه #خیانت! و جواب شوهر

تو رو دیدم!
دیروز که با لاله رفته بودم مغازه یکی از دوستاش،یه زنه دیگه هم اونجا بود،اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد، ناخن هاش بود شیک و زیبا و بلند!
اومده بود چند تا لباس خواب بخره و نقد پرداخت،نه مثل من که با لاله اومده بودم که چند تا لباس زیر اونم قسطی بردارم!
چه ارایش زیبایی چه بوی خوبی ،چه لباسهای ست شیکی!
با خودم فکر کردم اگه این زنه، پس من چی هستم؟اگه من زنم، پس ای چیه؟
داشت حساب میکرد و گوشیش زنگ خورد،گفت ،لطفا زودتر،اقامون اومده دنبالم،نه چونه و نه هیچی،کارت کشید و رفت و نگاه ما را به دنبال خودش کشید،من تو رو دیدم!که با ماشین قشنگت اومدی دنبالش،همون ماشینی که ذوق خریدنش رو داشتیم!همون که واسش چند تا چک دادی و من النگوهامو دادم تا خوشحال شی!گفتی همه دوستات دارن و واسه پیشرفت کارت لازمه،خوب پیشرفت کردی!!!!!!
تو منو ندیدی!لاله داشت میلرزید، دستم رو گرفت،منو نگاه کرد و من هیچی نگفتم،زیر نگاه ترسیده لاله چند تا لباس زیر خریدم،نقد حساب کردم و اومدیم بیرون!
نگاه لاله ولم نمیکرد،گفتم چیه؟چیه لاله؟حرف بزن؟!بگو!لاله ایستاد اول یه قطره اشک از این چشمش ریخت و بعد از اون چشمش!ناز گریه میکرد همیشه!نه مثل من که دهنم دومتر وا میشد و اب از دماغم سرازیر میشد و چشمام میجوشید!من حتی بلد نبودم قشنگ گریه کنم!
گفت، ناهید فدات شم، ناهید!و دوباره گریش گرفت!من اما سنگ شده بودم!من گریه نمیکردم،من دلم شده بود مثل ساعت شنی،ذره ذره فرو میریخت. تمام میشد و دوباره. برعکس میشد!و دوباره ذره ذره فرو میریخت!
کنار جوب بالا اوردم!لاله گریه میکرد!دلم فرو میریخت داشت از دهانم میریخت بیرون!سرم را گرفتم وگرنه میپاشید!
بالا اوردنم تمام شد!دهانم مزه تلخی میداد!تلخ مثل زندگیم!
گفتم لاله،چه جوری ناخن ها این قدر تمیز بلند میشن؟!
لاله نگام کرد، هنگ کرده بود!و زیر لب اروم گفت، اونا ناخن مصنوعیه!!!!
گفتم منم ناخن مصنوعی میخوام،دور و برم رو نگاه کردم، لاله گفت چی میخوای؟گفتم ارایشگاه!!!!!
و راه افتادم تندو سریع،مثل همون موقع که نون گرم دستم بود،و صبح زود تند تند راه میاومدم تا نون صبحانت سرد نشه!دستامو مشت کرده بودم،از همون لحظه که در مغازه دیدمت دستام گره خورد!نمیخواستم ناخن های زشتم رو ببینم!
لاله مثل توله سگ گیج دنبالم می دوید!نفس نفس میزد،کم اورد،گفت ناهید تو رو خدا وایستا،خیلی تند میری،......کم اورده بود اون که هر روز صبح نمیرفت نونوایی نون گرم بگیره که بعدش مجبور شه تند تند راه بره!اون نون رو مینداخت تو مایکرو!
واسه همین الان کم. اورده بود و واسه همین الان من بودم که بهش خیانت شده!!!!!خندیدم!
لاله بنده خدا هنگ کرده بود،حتما فکر میکرد من دیوونه شدم،گفت واسه چی میخندی؟گفتم واسه خاطر نون!
گفت ها؟!!!!نون!!!!!
گفتم هیچی!بریم
و رفتیم چند تا ارایشگاهو رفتیم تا یکی با منت قبول کرد،بقیه رو باید وقت قبلی میگرفتی!یا اینکه یه نگاهی به سر و لباس ما میکردن و لابد با خودشون میگفتن،اخه تورو چه به این کارا،گیرم ناخن تو درست کردی،صورتت چی؟لباست چی؟
ارایشگاه ها پر بود از امثال همون زن!زیبا شیک،
امثال من، امثال من پول ارایشگاه نمیدن!یه بند و ابرو که دوستامون واسه هم انجام میدن!با پولش میوه میخریم!
این استدلال امثال منه!
خلاصه زیر نگاه های متعجب لاله و نگاه تحقیر امیز ارایشگر منم ناخن مصنوعی کاشتم و دستانم زیبا شد!
کسی چه میدانست دز ذهن ما، سه زن چه میگذشت؟!

ارایشگره اما خیلی تیز بود، بو برده بود انگار،گفت میخوای موهاتو رنگ کنم؟
گفتم اره! رنگ کن!
گفت دکلره میکنم موهات زود میگیره!؟
رفتم تو فکر!گفتم من تا حالا دکلره نکردم!
لبخند گوشه لبش نشست و گفت چرا اخه؟ خانم به این خوشگلی؟چرا به خودت نمیرسی؟
خانم خوشگل؟!!!من؟!!!پوزخند زدم،اون مهربان نگام میکرد،انگار دستم که تو دستش بود، تمام زندگیم رو خونده بود منتها نه از رو کف دست،از رو ناخن ها!
او میدانست،او تمام پانزده سال زندگی من و این یک ساعت کابوس وار گذشته رو فهمیده بود
و شروع کرد!
موهایم را دکلره کرد، صورتم رو بند کرد ابروهامو برداشت و رنگ کرد،

هر سه زن ساکت بودیم، سکوت چون مادری دختران زخم خورده خود را در بر گرفته بود!
هر زنی به شیوه خودش انتقام میگیره، و ارایشگر شاید با زیبا کردن من از دنیای مردانه انتقام میگرفت و من شاید با زیبا تر شدن!

تمام شد!
ارایشگر مرا جلوی اینه برد!
این من بودم با موهای طلایی!مثل گندمزار زیر افتاب ظهر میدرخشیدم!
گفتم پس زیبایی این جوریه!

ادامه دارد🍃♥️🍃
💖🅾💖
...