
نان رمضان تبریز وحلیم
۲۰ اردیبهشت ۹۹
#باعرض تبریک میلاد کریم اهل بیت امام حسن (ع) نان رمضان بادستور پخت خانم نایبی عزیزم واسه افطار ممنون عالی بود بافتش حرف نداشت
امروز میخوام از زندگیم بگم امید وارم پاپیون عزیز بذاره تو کامنتا خیلی دیدم واسه بچه دارشدن دوستان گفتن دعاکنین سال ۹۲هشتمین سال بود که از ازدواجمون میگذشت وخونمون سوت وکور بود عاشق زندگیم بودم ودیوونه آشپزی غذاهای جور واجور دسر وشیرینی و... باکلی تزیین اما کم کم زخم زبون وتحقیرا کارخودشون وکردن بارها میخواستم واسه پاپیون عکس بفرستم اما رمقی نداشتم بی انگیزه پاپیون وپاک کردم دور دیزاین وغذا همه چی خط کشیدم چون سفره که پهن میکردم میگفتن حیفش اگر بچه ای داشتین چه کیفی میکرد واسه کی این کار ومیکنی میگفتم واسه شوهرم میخندیدن چون بچه نداری وبیکاری اینکارو میکنی خلاصه بگم هرچی خواستن نمک پاشیدن به زندگیم وبه زخم دلم حسابی گوشه گیر شدم هرچند شوهرم پشتم بود اما اطرافیان هرچی بگم کمه فقط کسی میتونه درک کنه که این شرایط وداره تا اینکه همسر مهربونم پیشنهاد داد فرزند خوانده بیاریم اما من قبول نمیکردم میگفتم اگر من ومادرش ندونه چی اگر بذاره بره چی اگر دوروبریا تحقیرش کنن چی تا اینکه یه روز با یه برگه اومد وگفت درخواست دادم خلاصه بعد چند وقت فرشته کوچولوی من پا تو خونم که نه توقلبم پا گذاشت وشد همدمم همه کسم بعد سه سال خدا دامنم و به برکت دخترم سبز کرد یه پسر کوچولوی خوشگل همسرم به خانوادش اولتیماتوم داد که اگر بخاطر این بچه کسی باعث بشه خم به ابروی دخترم بیاد دیگه دیداربه قیامته پسرم سه سالش شد دوباره خدا یه پسر کوچولوی دیگه تو دامنم گذاشت حالا منی که میگفتن خونش مثل گوره که اینطور نبود خونمون ساده ولی پرارعشق بود حالا به قدری سروصداست که گاهی فقط یه لحظه دنبال سکوتم غذاهام تزیین میشن اما قبل عکس ناخونک میخورن ونمیتونم بفرستم واستون عزیزای دلم اما دخترک شیرینم همه زندگیمه نفسم به نفسش وصله پاش خار بره مثل خنجر توقلبم حالا میگن بسه چه خبره اینقدر بچه میارین همونایی که میگفتن اجاقت کوره خونمون سادست اما پراز عشق وحالا پر از خنده بچه فقط توکل کنین وبسپرین بخودش به قول شوهرم خدا گاهی میخواد بغلت.کنه تو حواست نیست
امروز میخوام از زندگیم بگم امید وارم پاپیون عزیز بذاره تو کامنتا خیلی دیدم واسه بچه دارشدن دوستان گفتن دعاکنین سال ۹۲هشتمین سال بود که از ازدواجمون میگذشت وخونمون سوت وکور بود عاشق زندگیم بودم ودیوونه آشپزی غذاهای جور واجور دسر وشیرینی و... باکلی تزیین اما کم کم زخم زبون وتحقیرا کارخودشون وکردن بارها میخواستم واسه پاپیون عکس بفرستم اما رمقی نداشتم بی انگیزه پاپیون وپاک کردم دور دیزاین وغذا همه چی خط کشیدم چون سفره که پهن میکردم میگفتن حیفش اگر بچه ای داشتین چه کیفی میکرد واسه کی این کار ومیکنی میگفتم واسه شوهرم میخندیدن چون بچه نداری وبیکاری اینکارو میکنی خلاصه بگم هرچی خواستن نمک پاشیدن به زندگیم وبه زخم دلم حسابی گوشه گیر شدم هرچند شوهرم پشتم بود اما اطرافیان هرچی بگم کمه فقط کسی میتونه درک کنه که این شرایط وداره تا اینکه همسر مهربونم پیشنهاد داد فرزند خوانده بیاریم اما من قبول نمیکردم میگفتم اگر من ومادرش ندونه چی اگر بذاره بره چی اگر دوروبریا تحقیرش کنن چی تا اینکه یه روز با یه برگه اومد وگفت درخواست دادم خلاصه بعد چند وقت فرشته کوچولوی من پا تو خونم که نه توقلبم پا گذاشت وشد همدمم همه کسم بعد سه سال خدا دامنم و به برکت دخترم سبز کرد یه پسر کوچولوی خوشگل همسرم به خانوادش اولتیماتوم داد که اگر بخاطر این بچه کسی باعث بشه خم به ابروی دخترم بیاد دیگه دیداربه قیامته پسرم سه سالش شد دوباره خدا یه پسر کوچولوی دیگه تو دامنم گذاشت حالا منی که میگفتن خونش مثل گوره که اینطور نبود خونمون ساده ولی پرارعشق بود حالا به قدری سروصداست که گاهی فقط یه لحظه دنبال سکوتم غذاهام تزیین میشن اما قبل عکس ناخونک میخورن ونمیتونم بفرستم واستون عزیزای دلم اما دخترک شیرینم همه زندگیمه نفسم به نفسش وصله پاش خار بره مثل خنجر توقلبم حالا میگن بسه چه خبره اینقدر بچه میارین همونایی که میگفتن اجاقت کوره خونمون سادست اما پراز عشق وحالا پر از خنده بچه فقط توکل کنین وبسپرین بخودش به قول شوهرم خدا گاهی میخواد بغلت.کنه تو حواست نیست
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

نان روغنی مغزدار (ایشلی کوکه تبریز)

گرده محلی همدان

نان توری

کباب زیره ترکیه

نان برنجی یا (شیربرنج) محلی کردکوی
