پروانه امشب پر مزن اندر حریم یار من
ترسم صدای پرپرت، از خواب بیدارش کند
یارم به یک لا پیرهن، خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند
پیراهنی از برگ گل بهر نگارم دوختم
بس که لطیف است آن بدن، ترسم که آزارش کند
ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو از خواب بیدارش کند...
...