لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.
سیب را چیدم و در دلهوره دستانم سیب را دید ولی دلهوره را دوست نداشت.
تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد،
گفت یک
گفت دو
افسوس سه را دوست نداشت.
من و تو خط موازی،نرسیدن هرگز
دلم این قاعده هندسه را دوست نداشت درس منطق نده دیگر به این عاشق که از کودکی اش مدرسه را دوست نداشت.
...