
شیرینی دانمارکی
۱۸ خرداد ۰۰
<•••>
#بالهای_عاشقی🧚♀️💚
پارت ۷
..........ویانا🧚♀️......
مثل همیشه یه جا قایم شدیم ،چشممون خورد به دوتا پسر ، همون پسرا بودن .
+لونی آماده ای بریم ؟
لونا _ آ..آره
باهم از پشت بوته اومدیم کنار و رو به رو پسرا وایسادیم که چشماشون از تعجب چهارتاشد😔😂
سکوتی طولانی برقرار شد .
ویانا+ اهم اهم ، فکر کنم شما بودین که بال من رو شکستین نه ؟!
آکین_ منظورتون چیه ؟ نمیفهمم چی میگین .
+ خودتو به اون راه نزن ، یکشنبه هفته قبل عمم بود که سنگ پرت کرد سمت ما ؟ همون سنگت خورد به بالم شکست😐
آکین_ اوه ، شرمنده معذرت میخوام .
+ معذرت خواهی کافی نیست باید یه کاری انجام بدی !!
آکین_ چه کاری ؟ هرکاری بگی انجام میدم .
+ صورتتو بیار جلو:)
آکین_ چی 😬
+نفهمی مگه میگم صورتتو بیار جلو آقا
آکین با ل.ب غنچه اومد جلو و گفت با..ش
نزاشتم باشه رو کامل بگه و مشتمو خوابوندم تو صورتش .
نگاهش کردم ،از درد صورتش بهم جمع شده بود و عصبانی داشت نگاهم میکرد.
اون یکی پسره اومد از رو زمین بلندش کرد . لونا هم متعجب زل زده بود بهم .
+ خب حالا نمیخواین خودتونو معرفی کنید؟😁
جاناتان× من جاناتانم برادر ایشون .۲۰ سالمه و همین ..
آکین_ منم آکینم ۲۱ سالمه . شماهم خودتونو معرفی کنید 😒
منم خودمو معرفی کردم :
+من ویانا ماتریکم ، ۱۷ سالمه و اصلا ازت خوشم نمیاد =_=
آکین_ نه اینکه من کُشته مُردتم :/
جاناتان با یه برق خاصی تو نگاهش رو به لونا گفت شما نمیخواین خودتونو معرفی کنید ؟
لونا با خنده : ∆ اوه حتما ، من لونا هتسبی هستم ۱۷ سالمه و رفیق فاب این بی اعصابم .
با چشم بهش رسوندم از اینجا بریم حسابشو میرسم ، دختره پررو به من میکه بی اعصاب:/
صدای درونم-(نه اینکه بی اعصاب نیستی🙄)
+کسی به تو اجازه حرف زدن نداد وجدان جان:)
توی جنگ و جدال با خودم بودم که سنگینی نگاهی رو حس کردم .
برگشتم دیدم بعله آکین خان داره منو نگاه میکنه .
+ ها چیه پری به این خوشگلی ندیدی ؟
آکین_ والا تا حالا پری ندیده بودم اما فکرم نمیکردم پری ها اینقدر زشت باشن 😉
بعد چند ثانیه تازه منظورشو گرفتم .
خیز برداشتم برم بزنمش که لونا دستمو گرفت و رو به اون دوتا داداش گفت : ∆ ام چیزه ما باید بریم ، پدر مادرمون نگرانمون میشن .
خداحافظی گفت و سریع منو دنبال خودش کشوند
صدای بم آکین رو شنیدیم که گفت : ما هر یکشنبه میایم اینجا زشتولا🤪
بیشتر حرصم گرفت ، که لونا وِردو خوند و غیب شدیم
با لونا رفتیم ساحل که یکم حرف بزنیم ...
<•••> Çukur🌱 Vartolu ⚡ Yamaç 💫
#بالهای_عاشقی🧚♀️💚
پارت ۷
..........ویانا🧚♀️......
مثل همیشه یه جا قایم شدیم ،چشممون خورد به دوتا پسر ، همون پسرا بودن .
+لونی آماده ای بریم ؟
لونا _ آ..آره
باهم از پشت بوته اومدیم کنار و رو به رو پسرا وایسادیم که چشماشون از تعجب چهارتاشد😔😂
سکوتی طولانی برقرار شد .
ویانا+ اهم اهم ، فکر کنم شما بودین که بال من رو شکستین نه ؟!
آکین_ منظورتون چیه ؟ نمیفهمم چی میگین .
+ خودتو به اون راه نزن ، یکشنبه هفته قبل عمم بود که سنگ پرت کرد سمت ما ؟ همون سنگت خورد به بالم شکست😐
آکین_ اوه ، شرمنده معذرت میخوام .
+ معذرت خواهی کافی نیست باید یه کاری انجام بدی !!
آکین_ چه کاری ؟ هرکاری بگی انجام میدم .
+ صورتتو بیار جلو:)
آکین_ چی 😬
+نفهمی مگه میگم صورتتو بیار جلو آقا
آکین با ل.ب غنچه اومد جلو و گفت با..ش
نزاشتم باشه رو کامل بگه و مشتمو خوابوندم تو صورتش .
نگاهش کردم ،از درد صورتش بهم جمع شده بود و عصبانی داشت نگاهم میکرد.
اون یکی پسره اومد از رو زمین بلندش کرد . لونا هم متعجب زل زده بود بهم .
+ خب حالا نمیخواین خودتونو معرفی کنید؟😁
جاناتان× من جاناتانم برادر ایشون .۲۰ سالمه و همین ..
آکین_ منم آکینم ۲۱ سالمه . شماهم خودتونو معرفی کنید 😒
منم خودمو معرفی کردم :
+من ویانا ماتریکم ، ۱۷ سالمه و اصلا ازت خوشم نمیاد =_=
آکین_ نه اینکه من کُشته مُردتم :/
جاناتان با یه برق خاصی تو نگاهش رو به لونا گفت شما نمیخواین خودتونو معرفی کنید ؟
لونا با خنده : ∆ اوه حتما ، من لونا هتسبی هستم ۱۷ سالمه و رفیق فاب این بی اعصابم .
با چشم بهش رسوندم از اینجا بریم حسابشو میرسم ، دختره پررو به من میکه بی اعصاب:/
صدای درونم-(نه اینکه بی اعصاب نیستی🙄)
+کسی به تو اجازه حرف زدن نداد وجدان جان:)
توی جنگ و جدال با خودم بودم که سنگینی نگاهی رو حس کردم .
برگشتم دیدم بعله آکین خان داره منو نگاه میکنه .
+ ها چیه پری به این خوشگلی ندیدی ؟
آکین_ والا تا حالا پری ندیده بودم اما فکرم نمیکردم پری ها اینقدر زشت باشن 😉
بعد چند ثانیه تازه منظورشو گرفتم .
خیز برداشتم برم بزنمش که لونا دستمو گرفت و رو به اون دوتا داداش گفت : ∆ ام چیزه ما باید بریم ، پدر مادرمون نگرانمون میشن .
خداحافظی گفت و سریع منو دنبال خودش کشوند
صدای بم آکین رو شنیدیم که گفت : ما هر یکشنبه میایم اینجا زشتولا🤪
بیشتر حرصم گرفت ، که لونا وِردو خوند و غیب شدیم
با لونا رفتیم ساحل که یکم حرف بزنیم ...
<•••> Çukur🌱 Vartolu ⚡ Yamaç 💫
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

شیرینی دانمارکی خونگی

شیرینی میکادو

شیرینی نارگیلی

نان روگن آلمانی

دمنوش میوه ای
