
خاگینه
۳ فروردین ۰۱
#خاگینه
#قیقناخ
مواد لازم :
تخم مرغ یک عدد
آرد....در طرز تهیه توضیح دادهشده است
یک قاشق غذا خوری روغن جامد
مواد برای تهیه شربت
آب یک پیمانه
شکر نصف پیمانه
طرز تهیه :
ابتدا شکر واب را درظرفی ریخته وبگذارید تا به جوش بیاید
سپس یک عدد تخم مرغ را همراه با چنگال هم زده و کم کم آرد را اضافه کنید تا جایی آرد اضافه کنید که از فرم شل بودن خارج شود
یک قاشق غذا خوری روغن جامد را در تابه ریخته سپس سریع مواد را ریخته وپخش کنید
زیر و رو کنید تا هر دو طرف سرخ شود سپس به تیکه های مربع یا مثلث برش دهید وشربت را آروم روی آنها بریزید و به مدت پنج دقیقه صبر کنید تا خاگینه ها شربت را به خودشان بکشند
نوش جان😍♥️
حکایت 🌿🌸
صدای اذان از رادیوی ماشین به گوش رسید، جوانی که در کنارم نشسته بود بلند شد بهطرف راننده رفت و به او گفت آقای راننده، لطف کنید نگه دارید تا نمازم را بخوانم.
راننده با بیتفاوتی گفت برو بابا حالا کی نماز میخواند، صبر کن ساعتی دیگر در قهوهخانه برای ناهار و نماز نگه میدارم.
جوان ولکن نبود آنقدر اصرار کرد تا راننده ماشین را نگهداشت و او با آرامش دو رکعت نماز ظهرش را که شکست هم بود خواند.
وقتی سوار ماشین شد پرسیدم : چرا اینقدر به نماز اول وقت اهمیت میدهی⁉
گفت: من به آقای قول دادهام که همیشه نمازم را اول وقت بخوانم.
گفتم: به چه کسی قول دادهای که اینقدر مهم است⁉‼
گفت:
من در یکی از کشورهای اروپایی درس میخواندم چندسالی بود که آنجا بودم. محل سکونتم در یک بخش کوچک بود و تا شهری که دانشگاه در آن قرار داشت فاصله زیادی بود که با یک اتوبوس که هر روز از آن بخش به شهر میرفت من هم میرفتم.
برای فارغالتحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را میدادم. پساز سالها رنج و سختی و تحمل غربت، خلاصه روز موعود فرارسید.
درسهایم را خوب خوانده بودم. سوار اتوبوس شدم پساز چند دقیقه اتوبوس که پر از مسافر بود راه افتاد.
نیمی از راه را آمده بودیم که یکباره اتوبوس خاموش شدراننده پایین رفت و کاپوت ماشین را بالا زد. مقداری موتور ماشین را دستکاری کرد اما ماشین روشن نشد.
مسافران کنار جاده آمده بودند من هم دلم برای امتحان شور میزد و ناراحت بودم چیزی دیگر بهموقع امتحان نمانده بود.
وسیله نقلیه دیگهای هم از جاده عبور نمیکرد که با آن بروم.
نمیدانستم چه کنم. همه تلاشهای چندساله ام به این امتحان بستگی داشت خیلی نگران بودم.
یکباره جرقهای در مغزم زد و به یاد امامزمان علیهمالسلام افتادم. دلم شکست اشکم جاری شد.
با خودم گفتم: یا بقیةالله! اگر امروز کمکم کنی تا به امتحانم برسم، قول میدهم که تا آخر عمر، نمازم را همیشه اول وقت بخوانم.
چند لحظهای بیشتر نگذشته بود که آقایی از دور نمایان شد و به سمت راننده آمد. با زبان فرانسوی به راننده گفت چه شده است
راننده گفت: نمیدانم هر کار میکنم روشن نمیشود‼
مقداری ماشین را دستکاری کرد و به راننده گفت « استارت بزن » ماشین روشن شد همه خوشحال سوار ماشین شدن من هم که عجله داشتم سریع سوار شدم
همینکه اتوبوس میخواست راه بیفتد، همان آقا پا روی پله اول اتوبوس گذاشت مرا به اسم صدا زد و گفت: «قولی که دادی یادت نرود، نماز اول وقت
و به پشت اتوبوس رفت و من هر چه نگاه کردم دیگر او را ندیدم و تا دانشگاه، همینطور اشک میریختم
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

خاگینه آناناس

خاگینه متفاوت

خاگینه شکلاتی

نان پوآچا

پنکیک زعفرانی
