عکس تخم شربتی یخی ومشکفی رنگی
کورد بانو
۸۲
۱.۶k

تخم شربتی یخی ومشکفی رنگی

۲۱ فروردین ۰۱
افطاری روز هشتم


میخواهم تصور کنم همه چیز خوب است
و خود را آرام نگه دارم
می خواهم شب را لعن نکنم و اندکی ماه را ببینم
راستش را بخواهی دیگر توان پرسیدن حال کسی را ندارم
نمیدانی تحمل خوب بودن های دروغینی که میدانی هیچکس واقعا لبخند نمیزند، چقدر سخت است.
خودم!؟حالم خوبه خوب است!
من هم شاید به دروغ خوب باشم اما میدانم آرامم!
عادت کرده ام به تحمل به تفکر به تنهایی به تامل...
زندگی برایم خیلی عادی تر از همیشه شده است!
نمیدانم شاید از علائم پیری زودرس باشد
شاید هم انقدر ذوق هایم به نشدن های مکرر
مختموم شده اند که دیگر ذوقی ندارم..
ذوق ؟؟ ذوق تنها برای کودکی ست که قاصدکی تنها را
با کوله باری از آرزوهای کوچیک و بزرگ ،
در دلِ دنیای پر تردد تنها میگذارد
غافل از هرچه در بزرگسالی ممکن است در سر داشته باشد..
راستی! آرزوهامان چه شد؟
قاصدک ما هنوز به مقصد نرسیده ؟ شاید نرسیده
و شاید هیچوقت دیگر به مقصد نخواهد رسید..
بدون شک ما هم مقصدی جز خدا نداریم...
اوست که تنهایمان نمیگذارد
و کنار او روشنایی در تاریکی ها محو نمیشود
اصلا میدانی امیدوار یا مایوس، با حال خوب یا بدون خوشحالی ..وقتی عقربه های سنگین ساعت درحال گذر باشند،دیگر هیچکدام فرقی نمیکند...
گفتم که حال من عالی ست..
تنها هواست که بی وقفه چنگ میاندازد به دلم!
دلم زخمی اما آرام است خیلی آرام...
گویا منتظر هیچ اتفاقی نیستم..حتی اتفاق خوب!
...