عکس سالاد

سالاد

۲۳ تیر ۰۱
آورده اند در شهر خوی مردی به نام امین علیم
در زمان اوایل حکومت قاجار زندگی می‌کرد
او فرد بسیار دیندار و عالمی بود که از
خدمت در دستگاه حکومتی و فرمانداری
شهری اجتناب می‌کرد

روزی از سوی خانِ وقت خوی میرزا قلی
در صورت عدم همکاری تهدید به مرگ می‌شود
و از ترس به روستائی در شمال خوی
فرار کرده و در آن ساکن می‌شود

پس از یکسال به خان شهر خوی خبر می‌رسد
امین علیم در فلان روستا در حال زندگی
دیده شده است

او گروهی از چماقداران خان را برای پیدا
کردن امین علیم به آن روستا روانه می‌کند
و توصیه می‌کند طوری او را پیدا کنید
که اصلاً متوسل به خشونت نشوند

مأموران خان به روستا وارد شده و مردم
روستا را ابتدا تطمیع و سپس تهدید می‌کنند
که امین علیم را تحویل دهند
اما مردم از این امر اظهار بی اطلاعی کردند

مأموران ناامید به دربار خان برمی‌گردند

امین علیم دوستی داشت صمیمی و زرنگ
شاه از او کمک می‌گیرد و دوست او
نقشه‌ای به شاه می‌دهد و می‌گوید
امین علیم را نه با پول و مقام بلکه باید
با علم تله گذاشت و به دامش انداخت

دو ماه بعد 100 گوسفند را خان به
روستا می‌برد و به مردم روستا می‌گوید:
به هر خانه یک گوسفند علامت گذاری کرده
می‌دهیم و وزن می‌کنیم

دو ماه بعد برای گرفتن این گوسفندان
مراجعه می‌کنیم که نباید یک کیلو کم
و یا یک کیلو وزن زیاد کرده باشند
و اگر کسی نتواند شرط خان را رعایت کند
یک گوسفند جریمه خواهد شد!

یک ماه بعد مأموران خان برای وزن
گوسفندان به روستا می‌آیند
و از تمام گوسفندان داده شده فقط
یک گوسفند وزنش ثابت مانده بود

دستور دادند صاحب آن خانه که گوسفند
در آن بود را احضار و خانه‌اش تفتیش شد
و امین علیم از آن خانه بیرون آمد

از امین علیم پرسیدند:
چه کردی وزن این گوسفند ثابت ماند؟
گفت: هر روز گفتم گوسفند را سیر علف
بخوران و شب بچه گرگی در آغل او انداختم
و گوسفند در شب هرچه خورده بود
از ترسش آب کرد و چنین شد
وزنش ثابت ماند

امین علیم را نزد خان آورده
و به زور نایب خان کردند
امین علیم گفت: این نقشه را
در عبادت خدا یافتم و عمل کردم

اینکه انسان هم باید در خوف و امید
زندگی کند و اگر کسی روزها تلاش کرده
و شب‌ها در نماز از خود حساب کشد
و ترس بریزد
در این دنیا در یک قرار زندگی می‌کند
نه چاق می‌شود و نه ضعیف و مردنی
نه ناامید است و نه زیاد امیدوار
نه در رفاه محض زندگی می‌کند
و نه در بدبختی

...
نظرات