سلام دوستای عزیزم امیدوارم با امید روزهای خوب آینده حالتون خوب باشه.
این عکس رو خیلی دوست دارم و همراه با متن زیر تقدیمش میکنم به سرزمین عزیزم ایران:
وطن واژهایست که این روزها عمیقا به زیر پوستم دویده و با رگ و جانم عجین شده.
این روزها غم غربت در قلبم خانه کرده؛ در قلب منی که در بطن این وطن هستم و حتی پایم از مرزهایش فراتر نرفته.
ایران همواره برایم مادر بوده و در خیالم زنیست بلند قامت و رعنا با گیسوان بلند بافته که دامن باشکوهش مأمن تمام فرزندان این مرزوبوم است.
باید ایرانی باشی، نمیگویم فارس باشی، کورد باشی، ترک باشی، لر یا هر قوم دیگر، میگویم باید ایرانی باشی و درد وطن داشته باشی تا حرفهایم برایت سنگین نباشد، تا با جانِ دل درک کنی غم مام میهن را.
روزهاست در دوراهی رفتن و ماندن درمانده ماندهایم؛ نه دل رفتن داریم نه توان ماندن. بمانیم که چه بشود که هر روز بیشتر از پیش ایرانمان داغدار فرزندانش شود و برویم که باز هم چه بشود. مگر میتوان ایران را با این همه اندوه تنها رها کرد؟
حالمان دگرگونه است و کاری از توانمان ساخته نیست.
کاش بازوانی داشتیم به عرض ایران تا در آغوشش بگیریم و ایرانمان یک تاریخ، غم و اندوه و ستمهای رفته بر آن را در آغوشمان زار بزند.
کاش مرهمی داشتیم به قدر ایران تا درمان کنیم زخمهای رفته بر عمق جانش را.
حال ایرانمان خوب نیست ما نیز طبیبان خوبی نیستیم.
به دنبال دستاویزی هستیم تا چنگش بزنیم و ایرانمان را بالا بکشیم اما دستاویز سست است و تابمان نمیآورد و دره ژرف است و تاریک.
و ما بار دیگر به درون تاریکی دیگری از تاریخ پرتاب میشویم.
و هزاران افسوس که قلبمان پر میکشد برای ایران ...
با ارادت و احترام
فرزانه بخشی
...