لطفا کپشن مطالعه شود😊😊
#قرار_معنوی#شهید_مدافع_حرم_حجت_اسدی#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر_بحق_مولاتنا_زینب_سعزیزن دل حتما بخونید , خیلی خوبه
درباره شهید :
«ام کلثوم نظری» در گفت وگو با خبرنگار مهدویت و غدیر خبرگزاری شبستان درباره انس و الفت آن شهید «حجت اسدی» با امام زمان(عج)، اظهار کرد: «آقاحجت» طلبه بود و طلبه ها هم ارتباطی خاص با امام زمان(عج) دارند و لذا نگاه و عنایت امام عصر(عج) در زندگی طلبه ای ما هم بسیار مشهود است.
همسر شهید مدافع حرم «حجت الله اسدی» ادامه داد: آقاحجت کانالی تلگرامی داشتند و هر شب حدود ساعت شب با آن همه مشغله در هر شرایطی که بود، دعای شریف «عَظُمَ الْبَلاَءُ» را در آن کانال منتشر می کرد تا اعضاء دعای فرج را بخوانند.
وی درباره تلاش های شهید مدافع حرم «حجت اسدی» برای انس سه فرزندش با امام مهدی(عج)، تصریح کرد: ایشان به دلیل حجم بالای مشغله فرصت زیاد برای سر و کله زدن با بچه ها نداشت اما هر زمان منزل بود نماز را به جماعت اقامه می کرد و از بچه ها می خواست به هر شکل(حتی بدون وضو و ...) در نماز شرکت کنند و همیشه بعد از نماز دعای فرج را می خواند و اینچنین فرصت ارتباط بچه ها با امام مهدی(عج) را فراهم می کرد.
همسر شهید مدافع حرم «حجت اسدی» با بیان اینکه شهید از همان ابتدای آشنایی و نامزدی شان انسی خاص با امام زمان(عج) داشته است، تاکید کرد: شب های جمعه برای ایشان خاص بود و از همان ابتدای نامزدی گفت شب های جمعه منزل نمی آید و به مراسم دعای کمیل و هیئت و سپس به مزار شهدا می رفت و تا نماز صبح آنجا بود و صبج جمعه هم دعای ندبه می خواند و به منزل بازمی گشت و این برنامه ایشان تا زمان هجرت ما به قم یعنی تا سه سالگی فرزند اول مان «محسن» ادامه داشت!
«آقا حجت» هدیه امام زمان(عج) به من بود
وی با بیان اینکه اصلاً «آقا حجت» هدیه امام زمان(عج) به من بود، ابراز کرد: زمانی که در دوران پیش دانشگاهی مشغول تحصیل بودم یک روز صبح مادر و پدرم برای خرید به بازار رفتند (به دلیل جمعیت خانواده و رفت و آمدهای بسیارمان این امر معمول هر روزمان بود) و دو سه ساعت بعد با یک نیسان اسباب و اثاثیه به منزل بازگشتند و وقتی علت را جویا شدیم مادرم لبخند زد و به من و خواهرم که دو سال از من بزرگ تر بود، گفت: پدرم (ایشان روحانی است) شب قبل امام زمان(عج) را خواب دیده و ایشان به پدرم فرموده اند که به زودی دو داماد خوب نصیب اش می شود و این رویا به قدری برای پدرم صادقه بود که مقداری از جهزیه ما را خریداری کرد.
نظری اضافه کرد: بعد از آن ماجرا خواهرم نامزد کرد و بعد از سه چهار ماه هم آقاحجت به خواستگاری من آمد که ابتدای امر تردیدهایی داشتم چون با زندگی طلبگی به دلیل روحانی بودن پدرم آشنایی داشتم برای مثال می دیدم که به روحانیون بعضاً توهین و جسارت می شد اما نهایتاً با عنایت امام عصر(عج) با ایشان ازدواج کردم.
همسر شهید مدافع حرم «حجت اسدی» درباره برکات انس با امام زمان(عج) در زندگی مشترک شان، بیان کرد: زندگی طلبه ها با شهریه منتسب به امام زمان(عج) می گذرد ما هم بدون آنکه حمایت و پشتوانه ای داشته باشیم با همین شهریه زندگی مشترک مان را آغاز کردیم و علیرغم کم بودن این شهریه که پس از پرداخت اجاره بهای منزل مبلغ ناچیزی از آن باقی می ماند، اما هرگز کم نیاوردیم و محتاج کسی نشدیم.
عنایت امام زمان(عج) در بزنگاه ها
وی ابراز کرد: بارها دست عنایت امام زمان(عج) را در زندگی مان شاهد بودم؛ آقاحجت با قرض یک میلیون تومانی مادرم یک پژوی آخوندی خرید تا در رفت و آمد از قم به قزوین دچار مشکل نشویم (ایشان مقید بود هر پنجشنبه به هیئت قزوین بیاید)، آمپر بنزین این ماشین بسیار دقیق بود و اگر اتمام بنزین را نشان می داد می داسنتیم دیگر حرکت نخواهد کرد؛ یک بار برای رفتن به قزوین حتی به اندازه بنزین زدن پول نداشتیم و با همان مقدار کم بنزین راه افتادیم، نزدیک قزوین آمپر اتمام بنزین را نشان داد و آقاحجت گفت: یا امام زمان(عج) من نه بنزین دارم نه پول، خودتان عنایت کنید و جالب آنکه ما با همان وضعیت تا خیابان نزدیک منزل پدرم رفتیم و آنجا بود که ماشین خاموش شد!
نظری ابراز کرد: یک بار دیگر هم در نزدیکی قزوین ماشین خراب شد و ما تقریبا شش هزار تومان همراه مان بود، اگرچه به شهید دلداری می دادم اما استرس داشتم که مبادا هزینه تعمیر بیشتر شود ناگهان چشمم به حلقه ازدواجم افتاد و در دل گفتم اگر بیشتر شد این را گرو می گذاریم و بعد پرداخت می کنیم اما .. تعمیرکار پس از اتمام کارش گفت هزینه شش هزار تومان می شود! نه یک ریال کمتر نه یک ریال بیشتر؛ اینها نبود مگر در نتیجه اخلاص و ارتباط شهید بزرگوار با اهل بیت علیهم السلام.
همسر شهید مدافع حرم «حجت اسدی» تاکید کرد: آقاحجت همیشه می گفت شما عشق زمینی من هستید عشق اصلی من امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) و امام زمان(عج) اند. ایشان هنگام سفر به کربلا، برپایی موکب در ایام اربعین و حتی برای رفتن به سوریه و جهاد هم از امام زمان(عج) مدد گرفت، البته شهید اهل حرف نبود که بتوان دعا و مناجاتش را شنید و کسی نیست بتواند بگوید آقاحجت به چه کسی توسل کرد و عازم سوریه شد.
وی ادامه داد: اما بعد از بازگشت از آخرین سفر اربعین چند باری خواب هایی دیده بود حتی یک شب وقتی برای شیر دادن محمدحسین از خواب بیدار شدم، دیدم ایشان هم بیدار است و لبخند بر لب دارد (ایشان معمولا کم می خندید اما خنده اش شیرین و دلنشین بود) و گفت: خواب خوبی دیدم ... .
معنای «شهدا زنده اند» را خوب درک می کنم
نظری با بیان اینکه من بعد از شهادت آقاحجت معنای واقعی «شهدا زنده اند» را درک کردم، گفت: ما حضور آقاحجت را از قبل پررنگ تر در کنارمان داریم و شخصاً هر جا در می مانم از شهید کمک می گیرم، برای مثال یک بار همان اوایل شهادت ایشان «مجتبی» و «محمدحسین» دو فرزند کوچکم با هم شروع به گریه کردند و من در آرام کردن شان عاجز بودم با استیصال به عکس شهید روی دیوار نگاه کردم و گفتم خودتان آرامشان کنید، جالب آنکه به چند دقیقه نرسید هر دو به آرامی خواب شان برد چیزی که اساساً در آنها بعید است و با صد ترفند هم خواب شان نمی برد.
نظری در پایان خاطرنشان کرد: از روز رفتن تا شهادت آقاحجت 12 روز طول کشید؛ در یکی از تصاویری که برایم ارسال کرد فاصله اتاق اش تا حرم به گونه ای بود که در تصویر به نظر می رسید که دست شهید به گنبد مطهر حضرت زینب(س) می خورد؛ همراهان شهید تعریف می کنند صبح شهادت اش بعد از نماز صبح پنجره اتاق را باز کرده و رو به حرم بی بی(س) گفت: 15 سال برای تان نوکری کردم یک شب را بخرید و من در شب شهادت مادرتان شهید شوم ... و همان روز مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) در عملیاتی انتحاری به شهادت رسیدند و دقیقاً از ناحیه بازو و پهلو دچار جراحت شده و نیمی از صورت شان هم کبود بود.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم