❖
دلم برای روزهای کودکیم تنگ شده است
اسفند که از راه میرسید
دستان پدرم را میگرفتم و بازار را، به شوق خریدن کفشِ جدید و پیراهن نو میگشتم
همیشه هم بهانهی ماهی قرمز میگرفتم
میگفت: کمی صبر کن، آخرین روزهای اسفند برایت میخَرم، از حالا تا اولین روز فرودین زمانِ زیادی باقی مانده است
من هم ناراحت میشدم که چه حرف جانسوزی شنیدهام و او مجبور میشد، میخریدش و فردای آن روز، ماهیِ بیچاره در قفس جان میداد!
دلم تنگ شده است
برای قیافهی عجیب و غریبم، پشتِ شیشهی تُنگهای ماهی....
برای آزمایشهایی که دوست داشتم به نتیجه برسند و هرگز نرسیدند
چرا که همیشه با عجله، پیش از اسفند، گندم میکاشتم و قبل از سالِ نو خراب میشد، مادرم میگفت:
عیب ندارد سالِ بعد دوباره امتحان کن
نمیدانم چرا، وقتی تخممرغهای سفرهی هفت سین را رنگ میکردم، جهان را رنگیتر میدیدم
کاش برمیگشتم و آن روزهایم را بغل میکردم
در اینجا که ایستادهام
با هزینههای سر به فلک کشیده
بوی عید و سبزه و ماهی نمیآید ...!
#فاطمه_اندربای
...