عکس کوکی جو رژیمی
fatemeh.1384
۳۹
۶۵۰

کوکی جو رژیمی

۴ تیر ۰۲
با دستور لی لی عزیزم❤🍓

سینه هر کس را می شکافم به اتاقی گرد و غبار گرفته میرسم، که خیلی وقت است تمیز نشده است. صاحب اتاق رفته است پی کارش. کلید را داده به سرایداری پیر و گوشزد کرده که حتما به گلدان ها آب بدهد، ملافه روی مبل ها را بتکاند، روی قاب عکس ها دستمال بکشد و گاهی پنجره ها را باز بگذارد تا هوا داخل اتاق ها جریان یابد. اما سرایدار خیلی وقت است که آلزایمر گرفته. برخی از صاحبخانه ها هم بدون سفارش چمدانشان را می بندند و بی خداحافظی می روند. عجله دارند. می گویند صاحبخانه رفته است خارج از کشور و قرار نیست حالا حالا ها بیاید. مثل دروغی که در کودکی بعد از نبودن ابدی یک نفر برایمان بازگو می کردند؛ فلانی رفته است جایی که دست هیچ احدالناسی به اون نمی رسد، فلانی رفته است به آسمان ها، فلانی کارش زیاد است نمی تواند پیشمان برگردد. بعد ردیف سوالاتی که در ذهنمان برایش هیچ جوابی نمی یابیم؛ فلانی رفته است جایی که هیچکس نمی تواند پیدایش کند؟ رفته است آنجا چکار کند؟ اینجا مگر چخبر بود؟ نمی توانست اینقدر زیاد دور نشود؟ در آسمان ها چخبر است؟ لابلای کدام یک از ابر ها خوابیده است؟ از کدام ستاره به من چشمک می زند؟ اتاق خاک گرفته بوی نم می گیرد. دیگر صاحبخانه بر نمی گردد. سوال ها سر جایشان باقی می مانند، این بار به شکلی بلوغ یافته تر، آیا صاحبخانه دلش آنجا خوش است؟ کجای کار ایراد داشت که زندگی در اینجا را ترجیح نداد؟  شاید یک روزی یک خانواده جدید، یک کودک، یک بی خانمان دوره گرد، یک طوفان، یک بولدوزر بیاید و ساختمانش را از پایه تغییر دهد، اما جای عکس ها تا ابد روی دیوار باقی خواهد ماند.

حدیث احمدی
...