آخرای شهریور که میرسید
خیلی چیزها حال و هواشون عوض میشد,مثلا روزها کوتاه میشد، گردو خاک و بادو هوای شبه پاییزی کم کم شروع میشد, کتاب ها هم که به منزل آمده بودند و احتمالا جلد گرفته شده کنار گذاشته شده بودند,و لباس های سال جدید,حالا یا لباس سال قبل,یا لباس برادر خواهر بزرگ یا لباس نو آماده شده بود وکم کم داشت میگفت آهای بچهها تابستون داره تموم میشه و دوباره مدرسه ها وا میشه تلویزیون هم ول کن معامله نبود، مجری یه ریز حرف درس و مدرسه و خودتان رو حاضر کردید رو میزد,می رفت رو اعصاب و نمکی بود روی زخم کسانی که از درس و مدرسه متنفر بودند آهنگ باز آمد که از تلویزیون پخش میشد ,مثل حکم یک محکوم بود که دستش میدهند که باید باورش میشد که حکمش صادر شده و راه فراری نیست دیر یا زود باید تسلیم شه و فکر تابستون رو از سرش بیرون کنه و فقط دلتنگیش میموند🌹🌹
#|مرضیه_کریمی|
...