#کپشن.خوانده.شود✌همه ی ما میمیریم. همه ی ما.
بدون استثنا، کمی دیرتر یاکمی زودتر یایک دفعه ناگهانی.
تمام می شویم...
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها ولانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند، همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگی یشان.
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزارمان.
قبل از ما میلیارد هاانسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند:
مگر من اجازه بدم!
مگرازروی جنازه ی من رد بشید...
وحالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان راپیداکند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،دلفریب مثل آهوخرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.سیب ها ازسرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
وحالا کسی حتی نامشان راهم به خاطر نمی آورد.
قبل ازماکسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اندوخورده اند.
سرداران وامیرانی که گرزهای گران داشته اند،پنجه در پنجه شیر انداخته اند،از گلوله نترسیده اند
وحال کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند!
همه این کینه ها،
همه ی تلخی ها،
همه ی این زخم زبان زدن ها،
همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم،همه ی این زهر ریختن ها،
تهمت زدن ها،
توهین کردن ها به هم...
تمام می شود.
ازیاد می رود وهیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان وهمدیگر زهر کنیم.
اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم.
کنار هم بمانیم واگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم ویادمان نرود که همه ی ما می میریم.
همه ی ما بدون استثنا، کمی دیرتر...
کمی زودتر،
یک دفعه،
ناگهانی...
زندگی کنیم وبگذاریم دیگران هم زندگی کنند!