مهمان پدر بودیم و طبق معمول کارها فراوون و
وقت محدود🥲 با شلوغی خونه و کارای آشپزخونه و ...
و کارای خونه خودمون بهترین عکسی که تونستیم بگیریم
همین بود🥰 در عوض حسابی خوش گذشت😍💃💃
جای دوستان خالی💕
تولد خواهرگلی هم بودش و مثلنننن سورپرایزش کردیم😉
خودش میدونه تولدشه و نگار بی خیال نمیشه ولی
خودمونو بی خیال نشون میدیم تا شب تولدش😂😂
زحمت کیک تولدو نگار جونم کشید و البته خیلی کارای
دیگه رو نگار سر و سامون داده من همیشه دیر میرسم 🙈
به خواهری گفتم این شمع 40 نذار رو کیکت ی شمع دیگه
بذاریم ( آخه من خودم رو اعداد حساسم🤣🤣 ) قبول نکرد
گفتش من چهل سالگیمو دوس دارم چرا شمع نذارم؟!
مشکلی با عدد 40 ندارم و سنمم دوس دارم🥰💕
خلاصه نشد که شمع عدد نذاره 😁😁
میز جلو مبلی و عسلیا کوچیک بودن اومدیم روی اپن
جاجیم انداختیم و تدارکاتو روش چیدیم ی کم دراز و
طولانی شد🤭 مجبور شدم عکسو فشرده کنم که
پاپی تایید کنن✓ یادگار بمونه توپیجم 🙂
جالب اینجاست ی سری چیزا رو فراموش کردیم بذاریم🤭🥲
و توی عکس نیستن قوری سماور و چایی، ژله و ظرف خرمالوها و حتی شمعای سبز و قرمز که پدر گرفته بود😑😑
بعد از عکاسی دیگه همه چی دست خورده شد و
ما هم درگیر کشیدن شام شدیم😁🤭

خلاصصه !!! مهم دورهمی شادمون بود و
خدارو بابتش شکر 😊♥️

شاد باشید مهربونا و ممنونم از همراهیتون💋💋

#شب_یلدا #خانه_پدری #میز_یلدا
#حافظ #تولد #سنتی #الهام 🤍