#خاطره#علی-خوب یادم هست !
روزی که به این دنیا آمدم...
صوتِ اذان که مُزیّن شده بود به نام مُعظَّمش..
شد اولین نوای شنیدنیِ گوشهایم..
-خوب یادم هست !
زمین خوردم و ...
میخواستم رویِ پا بایستم ...
مادرم زمزمه کرد :
« یاعلی مدد است! »
از همان روزها تا امروز که دنیا
همهی تلاشش را کرده زمینَم بزند..
نامش شده همهیِ تکیهگاهم..
-خوب یادم هست !..
بر سرِ هر سُفرهای پدرم میگفت:
«نان به برکت نام علیست..»
حتی سرمشقِ اولین خطی
که نوشتم را هم خودش تغییر داد:
«بابا (از صدقهسرِ علی) آب داد»
«بابا (از صدقهسرِ علی) نان آورد»
از همان روزها ما
بر سر هر خوان که بنشستیم علی رزّاق بود !
-خوب یادم هست!
سروکارم که به عِشق افتاد ..
استاد میگفت و
من مشقِ عشق مینوشتم :
[ "عشق" سه حرف دارد و
نام بلند مرتبهی او هم سه حرف:
#علي ]
همین عاشقی راستش ..
شُد مطلعِ شبهای مستیِ ما ..
از همان شبها ..
صدای پیرمرد روضهخوان ..
مانده در گوشم که در غم و شادی
زمزمهاش بود :
" علیُّ و یاعلیُّ و یاعلیُّ و یاعلیُّ.. "
ما هم کیفمان کوك میشد و..
زیرلب میگفتیم:
«نازم به دهانی که به شادی و به غصّه
یك عُمر علی گُفت و مرا مَست نگهداشت ! »
-خوب یادم هست!
نجف که رسیدم ..
قلبم را با همهی شکستگیهایش
امانت گرفت و بغلم کرد ..
ربُّ الاربابِ بیپناهیَم شد و ..
پدرانه پناهم داد ...
-خوب یادم هست اما..
حالا که پیرمردِ روضهخوان نیست ..
استادِ عاشقیم رفته ..
خودم هم نجف نیستم و ..
حال و احوالم هم مثلِ آن روزها نیست..
-کاش یادش باشد..
آن دم آخری
من تنهاتر از همیشهیِ همیشهَم..
بیقرار آغوشِ امنِ پدرانهش هستم ..
کاش بیاید.. محکم بغلم کند ...
لبخند بزند و بگوید :
«انا علی الذی کُنتَ تُحِبُهُ
علی که سنگش را به سینه میزدی،
من هستم.! »
#به_قلم_غریب پ.ن؛