به وقت 9سالگی دختر قشنگم🎂 🎈
دوست داشتم تولد 9سالگیش خیلی خاص باشه براش
زینب قشنگم تولدش 8آبان ولی من یه روز زودتر براش گرفتم
حالا بماند که من هرسری خواستم مناسبتی کاری کنم نورا خیلی لجبازی و اذیت میکنه یعنی دیروز و کلا خستم کرد از بس گریه و جیق زده تو بغل کسی هم نمیره خیلی مامانیه
تامن کیک و درست کنم ساعت شد نزدیکای 4از 1شروع کردم ولی خانوم نمیزاشت که دیگه خوابوندمش تا اشپزخونه رو سرو سامون دادم و یکم کارامو کردم 20دقیقه بعدش بیدار شد 😀
وقتی از مدرسه زینب اومد شیفت بعدازظهری بود
گفت أ مامان داری کیک شکلاتی درست میکنی چون میدونست برا کلاسشون درست میکنم به مناسبت تولدش
گفتم آره
داشت میرفت سراغ یخچال گفتم میشه نری هی اسرار و اسرار گفت چرا گفتم برا فردا کیک درست کردم ولی تزیناتش مونده گفت یه لحظه ببینم گفتم نه دیگه
رفت سراغ نوشتن تکالیف و...
تا اینکه همسر رسید خونه و به یه بهونه زینب و کشوند تو حیاط
بعد که زینب داشت میومد بالا گفتم نه رات نمیدم بیای گفت ا مامان چرا گفتم با بابا بیا
باباشم گفت مگه چیکار کردی مامان رات نمیده گفت بخدا هیچی
بلخره دوتایی اومدن بالا و زینب وقتی کیکش و دید یه جیق بلند کشید گفت وای 😍
چقد آدم با دیدن ذوق بچه ها کیف میکنه نه 😊
از همه بیشتر حالا از دیدن کیک ذوق باز کردن کادوهاش و داشت اسم عروسکشم مایا ست که با دیدنشون کلی کیف کرد
( وقتی داشت آرزو میکرد و شمعشو میخواست فوت کنه تو دلم فقط میگفتم خدایا همه ی بچه ها خوشبخت و عاقبت بخیر بشن دختر قشنگ منم همینطور 🙏)
کیک شکلاتیای توی جعبه شیرینی برا داخل کلاسشونه
اوناییم که تو ظرفه برا بچه های سرویسه
دلی لایک کنید ❤
...