عکس سفره هفت سین

سفره هفت سین

۲ ماه پیش
مادربزرگم حرفای ساده عجیب می زد وقتی سرحال بود. مثلا یه بار که داشت قلیون خونسارشو می کشید بهش گفتم مادر کاش میشد آدم هرچی دوست داره باشه. گفت تو چی دوست داری باشی؟ گفتم نمیدونم مثلا سنجاقک. یا اون نقاشی روی دیوار کلیسای وانک اصفهان. گفت اونجوری حالت بهتر میشد؟ گفتم آره. گفت نه مادرجون. تو حالت با خودت خوش نی هرجا بری خودتم باید ببری. بعد مردنش من آواره شدم. خیلی جاها رفتم، خیلی چیزا شدم. سنجاقک شدم رو برکه وسط جنگل پرواز کردم، نقاشی شدم رو دیوار کلیسا، آدم برفی شدم تو حیاط آسایشگاه، اسب کهر شدم و پام شکست تو دور اول کورس بهاره گنبد، عیسا شدم قبل از صلیب، محمد شدم بعد هم‌آغوشی وحی، درخت شدم همون بعد از ظهری که بارون اردیبهشت دنیا رو مس*ت کرد. نگم برات. اما حالم خوش نشد. راست می گفت مادربزرگ. اگه حالت با خودت خوش نی، هرجا بری قصه همینه. ولی من میگم برو. نترس. اقلش اینه که یاد میگیری جای آدمای مختلف و موجودات مختلف و چیزهای مختلف حالت خوب نباشه. باز بِه از اینه که همین جا بمونی و جای خودت بپوسی. حالا باز هرچی خودت صلاح میدونی...

_حمید سلیمی
...