پست ۲۲۰⚘️

امروز دوباره ديدمش....
بعد از٨ سال تو تاكسى، روى صندلى جلو نشسته بودم....
تو دنياى خودم بودم كه يه صداى خيلى خيلى آشنا گفت:
مستقيـم....
فكر كنم قلبم براى چند لحظه از حركت وايساد...
راننده چند متر جلوتر توقف كرد، در ماشين باز شد و صاحب اون صداى آشنا نشست تو ماشين....
جرأت اينكه برگردم عقب و نگاهش كنم رو نداشتم،
از آينه بفل ماشين نگاه كردم؛
خودش بود.. خشكم زد....
توى يه لحظه كوتاه تموم بدنه بى حس شد...
داشت به بيرون نگاه ميكرد...
یک لحظه سرش رو چرخوند و نگاهمون توى آينه ماشين به هم برخورد كرد.... به سرعت نگاهش رو ازم گرفت....
نميدونم اونم من رو شناخت يا نه....
توى تموم مسير از توى آينه ماشين داشتم نگاهش ميكردم،
هنوز مثل همون موقع ها بود.... فقط چندتا خط روى بيشونيش اضافه شده بود...
كاش هيچ وقت به مقصد نمى رسيديم،
همون طور كه سال ها پیش نرسیدیم....
اما رسيديم...
آقا، ممنون. يياده ميشيم....
ماشين متوقف شد.... در ماشين باز شد،
در حالى كه داشت كرايه رو به راننده ميداد اسمم رو صدا زد....
تموم بدنم يخ كرد،
برگشتم...
مي خواستم به اندازه سال ها دلتنگی، با تموم وجودم بگم "جانم "،
اما پسربچه اى كه از ماشين پياده شده بود زودتر از من گفت بله مامان ؟
لرزش اشك توى چشمام باعث شد تصوير پسرك رو تار ببينم....
نگاهش كردم و بهش لبخند زدم

اونم لبخند زد...
و چه تلخ....

#کیک#هویج#گردو#ساده#دارچینی#پاییزی#خوشمزه#فافاپز#عالی#شیک#زیبا