دانه های دلم را مثل انار دان میکنم...
دانه های دلم را نگه داشته بودم برای تو؛
فقط برای تو...
بیا! بیا و دلم را دان کن برای خودت؛
هر چند که دلم انار نباشد...
اما تو بیا!
بیا و به حالِ اناریِ دلم بنگر... نگذار این نیامدن، انقدر دیر بشود که
این دانه های دل، خشک شوند...
رنگ ببازند، بی طعم و بو و طراوت...
بیا و به حالِ اناریِ دلم بنگر...
دان کن این دل بی سامان را...
انگار کن دلم انار است...
...