حالم را خوب می کنند کارمندانی که حوصله دارند و لیست مدارک و مراحل کارها را یک ریز پشت سر هم تند تند توضیح نمیدهند، صاف و پوست کنده حالیت می کنند باید چکار کنی...
خوشم می آید از آقا و خانم دکترهایی که موقع ورود مریض زیرچشمی به او نگاه نمی اندازند. خوش و بش می کنند و صمیمانه از دردش می پرسند.
خوش خلقم می کنند راننده هایی که می ایستند و دست تکان می دهند تا تو از خیابان رد شوی.
با نشاطم می کنند آدم هایی که از شغل شان راضی اند و کارشان را مزخرف ترین شغل هستی نمی دانند.
هیجان زده ام می کنند آدم هایی که برایت کاری می کنند، بی آنکه از آنها خواسته باشی.
حس خوبی دارم وقتی رفیقی که کمتر همدیگر را می بینیم، راهش را دور می کند تا بیشتر با هم باشیم.
جانم در می رود برای مادری که وقتی می رسم خانه و دلم غذای دلخواهم را می خواهد، کتلت های سرخ شده را توی سس گوجه فرنگی غلت میدهد.
خوشم می آید از رفیق شفیقی که زنگ میزند و می گوید "برنامه محبوبت شروع شده" و سریع قطع می کند.
خوشم می آید از مسافرانی که در صندلی عقب تاکسی یه وری لم نمی دهند.
خوشم می آید از آدم های خوش ذوقی که وقتی یک لباس نو می خرند، فردا صبح تن شان می کنند.
احترام میگذارم به غریبه هایی که در آسانسور را باز نگه می دارند تا تو برسی.
خوشم می آید از آدم هایی که برای زندگی، خوب هنرمندند.
وقتی حالت خوب باشه می تونی آدم بهتری بشی.
...