نان لواش سنتی در تنور

۵۴۹ لایک
۳۰ نظر
🍃♥️
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش♥
به خانه سالمندان برد♥
و هر لحظه از او عیادت می کرد♥
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد♥
که مادرش درحال جان دادن است♥
پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه♥
مادرش از دنیا برود او را ببیند♥
از مادرش پرسید:♥
مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟♥
مادر گفت: از تو می خواهم که♥
برای خانه سالمندان پنکه بگذاری♥
چون آنها پنکه ندارند♥
و در یخچال غذاهای خوب بگذاری♥
چه شبها که بدون غذا خوابیدم♥
فرزند باتعجب گفت:♥
داری جان میدهی♥
و ازمن اینها رادرخواست میکنی؟♥
و قبلا به من گلایه نکردی♥
مادر پاسخ داد:♥
بله فرزندم من بااین گرما وگرسنگی خو گرفتم♥ وعادت کردم ولی می ترسم♥
تووقتی فرزندانت درپیری تورا به اینجا می آورند♥
به گرما و گرسنگی عادت نکنی.😔😔😔♥♥♥

نظرات

سالگرد ازدواجت مبارک دوست گلم،انشا...خدا حاجت دلتو تا سال دیگه بهتون بده،الهی آمین
سالگردازدواجت مبارک عزیزم.ایشاالله ساله دیگه همین موقع جشن ازدواجتو باجشن تولد فرزندت باهم بگیری.
سالگرد عروسیتون مبارک گلم
مشاهده سایر نظرات