خوشبختی گاهی، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش، که حسش نمیکنیم، چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم، خوشبختی بود، دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن، خوشبختی بود، خنده های کودکی هامان، شیطنت ها، آهنگهای نوجووانیمان، خوشبختی بود، اما، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم....
چای را با غرغر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است، سرد یا داغ است، زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم....
گفتند ساکت، مردم خوابیده اند و ما، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم، خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم شاید، اما حالا، دوست نازنینم، هرکجا که هستی، هر چند ساله که هستی، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم، امروز را، قدر بدان، خوشبختی های کوچکت را بشناس و باور کن، عشق را بهانه کن، برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد،هنوز هست، بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست، رفیق جانم، خوشبختیها ماندنی نیستند، اما، میشود تا هستند زندگیشان کرد، نفسشان کشید.
یادمان باشد بزرگترین خوشبختی "عشق "است.... به عزیزانمان هدیه کنیم.. که خیلی زود...دیر ميشود....
سلام حلوا خرمایی که به مقداری از موادش پودر کاکائو زدم تیره تر شد😊
با یه چای گیلاسی حسابی چسبید😋😋
جاتون سبز😊🌹
#حلوا_خرما#حلوا_خرمایی#خوشمزه#دیزاین
...