عکس اسپاگتی با کوفته قلقلی پنیری
رامتین
۲۳۸
۲.۲k

اسپاگتی با کوفته قلقلی پنیری

۲۶ بهمن ۹۷
سلام💕دوستای گلم ببخشید نمیرسم تک تک کامنتا رو جواب بدم🙏بعضی از دوستان کامنت میزارن که شما بامن مشکلی دارید که جواب کامنت منو نمیدین من اگر با کسی مشکل داشته باشم بلاک میکنم که اصلا کامنت نزاره پس خیالتون راحت باشه ،نهایت سعیمو میکنم محبتاتونو بی جواب نزارم.
گلپونه42
روزا بچه هارو میزاشتیم پیش پرستارشونو میرفتیم گردش ومراکز خرید،بعضی وقتام که هواخوب ولطیف بود بچه ها را با کالسکه میبردیم گردش ،چقدر حرف داشتیم برای گفتن وتعریف کردن،اغلب شبای جمعه هم مهمانی یا همون پارتی بودیم چون شرکتی که علی درش کار میکرد کلی مهندس روس داشت که باخانواده هاشون اینجا بودن وقتی یه پروژه ای با موفقیت تمام میشد ویه عده شون میرفتن براشون جشن خداحافظی(گودبای پارتی)میگرفتن،همه هم باید میرفتیم با لباسهای شیک مجلسی که باید ماکسی می بود وکاملا رسمی،یادمه بار اولی که به یه جشن دعوت شدیم من اصرار داشتم نرم ولی علی بدش اومد ومجبورشدم وقتی وارد سالن مجلل شدیم من انقدر هول شده بودم که پاهام میپیچید توهم ودامنم مدام گیر میکرد زیر پام وحس میکردم همه به من خیره شدن،دو دستی بازوی علی رو چسبیده بودم که سقوط نکنم از پشت موهام چک چک عرق می ریخت تو یقه ام،خیلی حس بدی بود،نشستیم سرمیز وهمه به هم معرفی شدیم،بغل دست من یه مهندس روس بسیار تنومند نشسته بودومدام نوشیدنی الکلی میخورد وبرا منم میریخت،من عمرا به این چیزالب نزده بودم،قبلش علی توجیهم کرد که اگر نخوری بی کلاسیه واحترام نزاشتی نمیتونیم بخوری ادای خوردنو در بیار،منم معذب بودم شدید یه لحظه نگاه کردم دیدم بغل دستم کنار ستون یه گلدون بزرگ پر گل هست منم در حالیکه همه مشغول حرف زدن بودن یواش لیوانم تو خاک گلدون خالی کردم،دوباره روسه برام ریخت ومن این کارو کردم شاید پنج باری تکرار شد(احتمالا به صبح نرسیده گله پژمرده شده) ومن ادامه دادم روسه تند تند میگفت عالی عالی تو قاوی(قوی)منم تو دلم میگفتم تو احمق بسه دیگه،بعد موسیقی زدن وپایکوبی کردن،☺،نمیدونم اون رقص چند دقیقه طول کشید ولی برای من یه عمرگذشت،مجلس تمام شد و به علی گفتم پامو دیگه تو این جشنا نمیزارم گفت باشه منم بامرجان جونم میرم ادامه دارد..
گلپونه43
تو راه برگشت گوشه صندلی ماشین کز کرده بودمو مدام به حرفش فکر میکردم،به مرجان جووونش،چندین وچندباراسمشو ازش شنیده بودم میدونستم منشیشه،خیلی وقتا تو مهمونیا دیده بودم همکاراش باهاش شوخی میکردن وبهش میگفتن مرجان جونت چطوره و...
جالبه منو گلپونه جون صدا نمیکرد ،نهایتش اگر میخواست دلمو به دست بیاره خانم خانما میشدم(اصولا مردا یه اسم خاص دارن برای نامیدن خانوماشون وقتی میخوان از اشتباهشون چشم پوشی کنه یا حرفشونو به کرسی بشونن و در اصطلاح عامیانه خرش کنن)
نمیدونم چرا تمام این شوخیا وحرفا رو شنیده بودم ولی برام تا اون شب مسئله جدی نشده بود ماخانما یه حس ششم داریم که حضور رقیب رو خیلی زود متوجه میشیم،ولی همیشه خودمون این حسه رو سرکوب میکنیم،همیشه فکر میکنیم مرگ مال همسایه است،وشوهر ما معصوم ترینه،فکر میکنم چون براشوهره فداکاری کردیمو با کم وزیاد وبد خوبش ساختیم،با نداری ودربدریاش سرکردیم واز همه مهمتر چندتا بچه اوردیم حسابی رابطه مون محکمه ومو لا درزش نمیره وشوهرمون چشمش کسی رو غیر از مانمیبینه،غافل از اینکه چشمشون بعد یه مدت همه رو میبینه غیر از زن خودشون☺.خلاصه اون شب غوغایی تو دلم برپا بود منم همیشه معده ام حساس بود کمترین خوشی وناخوشی وغم وشادی صاف رو معده ام اثر میزاشت تا رسیدیم خونه انگار داشتن تو دلم رخت میشستن و انقلابی بود.زیر چشمی به علی نگاه میکردم خیلی خوشش بود وبا موسیقی دم گرفته بود ومیخوند ولبخند میزد.تو دل خودم میگفتم ببین چه خوششه داره میگه گلی رو میزارم خونه وبا مرجان میرم پارتی و...
رسیدیم خونه یه سر به بچه ها زدم خواب بودن شبایی که ما نبودیم پرستارشون میموند وحقوق بیشتری بهش میدادیم.رفتم اتاق خودمون علی با همون کت وشلوار افتاده بود رو تخت خوابش برده بود.ولی من خوابم نمی برد فقط راه میرفتم طول وعرض اطاق رو میرفتم ومیومد وفکر میکردم،اگر قضیه بینشون جدی باشه چی،من وبچه ها چکار کنیم لابد طلاقم میده،بچه ها رو چکار میکنه به من میده یا میده طلا بزرگ کنه،وای نه من بدون بچه هام نمیتونم نفس بکشم،خوب من که پولی ندارم کسی رو ندارمم برم پیشش،چقدر دلم برا پدر ومادرم تنگ شده بود کاش بودن،هرچند وقتیم بودن با اون پسر پرستی وحشتناکشون حسابی پشت منو خالی کرده بودن،نه کاش عزیز وحاجی بابا بودن میرفتم پیششون اونا همیشه عادل بودن ،آغوششون برا همه باز بود،آخ که چقدر اون شب احساسس تنهایی کردم ،تا صبح داشتم دیوانه میشدم،صد دفعه نقشه کشیدم میرم مرجانو میکشم نه علی رو خفه میکنم نه خودمو نابود میکنم،ولی بعد از عواقبش می ترسیدم از بچه ها و...هوا روشن شدادامه دارد...
...
نظرات