یادمه همه تو ماشین منتظر من بودن برم پایین اومدم کیکو بذارم تو جعبه دیدیم ای دل غافل قرار بوده روشو بنویسم کلا یادم رفته ..همون لحظه یه ذره شکلات رو گاز گرم کردم وریختم تو نایلون فریزر وبا سرعت ۱۸۰ روشو نوشتم سرعت بیشترشم بخاطر این بود که دستم داشت میسوخت از بس شکلاته داع بود😥😅
امروز نماز صبح بلند شدنی یاد این کیک افتادم عکسش مونده بود اون پایین پایینا..گفتم یه تجدید خاطره کنم..امسال متاسفانه تو شهر خودمون نیستم..بخاطر درس ومدرسه خودم و حنا جون امکانش نبود که بریم دستبوسی مادر...سلامتی مادرا آرزوی قلبیمه...دعا میکنم اگه مادرین بهترین حسای زیبا رو از بچه هاتون عیدی بگیرین..اگه در آرزوی مادرشدنین بحق مهمان امروز بیت الرسول تو خونتون صدای فرشته ها بیاد..اگه هم هنوز ازدواج نکردین خداوند همسر وفرزندی نصیبتون کنه که بفرموده قرآن نور چشمتون بشن..خلاصه الهی که امروز حسای زیبای زیبا داشته باشین..
راستی کامنتای دیروزو نتونستم جواب بدم ببخشید..آخه بعد مدرسه دو بسته ورقه داشتم برا تصحیح...با کلی کار..همین رسیدم هنراتونو ببینم ولذت ببرم ولایک کنم...بابت همه محبتاتون یدنیا ممنووووون..