آدمیزاد اسیر است ، اسیر دل عاصی. دل به دست می گیرد و از دست می نهد ، اما سر انجامی نمی بیند. کرده و ناکرده ، همه در دست آدمی است.
گمان می کردم خدایی که دل داد و چشم و گوش و دست و پا ، خود آدمی را انداخت به جفا.
حقیقتی بر من آشکار گشت .حقیقتی دیگر ، تلخ ، اما شیرین.دریافتم که مرا جز کرده ی خویش سرانجامی نیست.
آن روزها که جوانتر بودم و پر خروش تر، از آن که دیگ خامی بودم ، هر چند که هنوز هم پخته نیستم، گمان بدی داشتم.
آن که تب وتاب دل کار خدا بود.اوفتادن وبشکستن کار خدا بود.برخاستن و بنشستن کار خدا بود.اما اینک می دانم همه چیز کار این ظلوم جهول بود.
او آفرید ، راه داد ، بار داد ، اما اجبار نداد.به خامی پنداشتم او خواست بتپم ، بنالم ، اسیر و غریب و ذلیل شوم.
سال ها گذشت در غروبی تلخ که بر دردهای به گمان خدا داده ، اشک ماتم می ریختم و شکایت و اعتراض و عجز و لابه و ندامت و هرآنچه او داند و من از یاد برده ام، نثارش می کردم، دلم لرزید و درخواستی کردم و باز به گمانم آن یکتای بی همتا اجابت کرد.
آن اجابت برای رسیدن به این حقیقت تلخ اما شیرین بود.
خداوندا! در این تاریکی اقرار می دارم من از تو جز عطوفت ، عشق ، صفا ، مرحمت و بخشایش و هزاران هزار عنایت که در زبان ناید ، ندیدم.
پروردگارا ! مرا ببخشای. آنچه بر من گذشت تقدیر تو نبود، کردۀ من بود.هر جا به قهر رفتم تو به لطف باز آمدی و من نفهمیدم. ناسپاسی کردم، می کنم وتا زنده ام ناسپاسی خواهم کرد، چون بنده ام ،نادان و شتاب زده وبی روی.
پروردگارا تو به عزتم کشیدی ، ذلتم نخواستی .من بی نام که نامم مباد هرگز! نفهمیدم. به تو نسبت های ناروا دادم. گفتم تو خواستی بشکنم ، گفتم این روز سیه عاقبت آن شکستن بود؟ گفتم تو خود مرا بشکستی و عقوبت کردی و در دام بلا گذاردی.
بسی اشتباه کردم همه را خود کردم. خودم دلم را صد تکه کردم و بعد خویشتن را به جرم امین نابودن که ودیعه ات را محافظ نبودم ، مجازات کردم به دام بلا افکندم و بعد در غروبی که این بلا را هم از تو می دیدم راه نجات خواستم.
راهی پدیدار شد و من با شتاب رفتم ، به سر دویدم.......
اما اینک می بینم تو را ندیدم .چرا آدمی همیشه کرده های ناصوای و صواب را به تو نسبت می دهد؟ شاید چون پناه و سایه بان همیشه گشوده ای جز تو نمی یابد.
آدمی به که بگوید تو مقصر و خطاکاری که این چنین آغوش باز کند و بگوید آری ، هستم بیا و آرام بگیر من هستم وگناهان تو از بهر من است؟
از چه کس غیر تو همیشه ندای مهر بشنود؟
هیچگاه مرا رها نکردی ، هیچگاه خطایم را مکافات ندادی. عاشقم بودی همیشه بر دوشت سوار بودم و فریاد برمی آوردم ،آهای این منم خلیفۀ زمین و زمان،اما ندانستم ونفهمیدم
#کیک تولد عزیزانم
#شوهر۱۹#پدرشوهرم۱۷#برادرشوهرم۱۴اخه هر سه تاشون پیشت سرهم هستن تو ماه بهمن
برای اولین بار هر ۳تاشونو باهم گرفتم.بخاطر ایام فاطمیه بود.