از کرانه های دور
از تمام راه های بی عبور
به جان و دل؛
گذشته ام
برای تو...
برای سر به شانه های تو...
از کرانه های دور
ای طلوع مهر
در همه راه های بی عبور. ...
خریده ام به جان
تمام زخم های راه
برای تو
از تمام راه ها گذشته ام
از تمام دشت ها و سبزه ها
از تمام رود ها و دره ها
از تمام آنچه بود بین ما
کنون که آمدم به پای جان یار...
ای شکوه لحظه های انتظار ...
بیا ببین
زجان من؛
از تمام رنج های من...
یک نگاه پر ز اشک شوق مانده است...
که میکنم نثار یار...
بیا ببین
ای شکوه لحظه های انتظار
چگونه می کنم فدا
تمام جان خود؛
به پای جان یار...
...