زندگی پیچیدهتر از چیزیست که فکرش را میکنی!
همین لحظه چشمانت را ببند و به چند سال قبلترت برگرد و دغدغهها و آدمهای همان روزها را به خاطر بیاور... با کنکاش زیاد، به یاد دغدغههایی خواهیافتاد که امروز برایت ذرهای هم اهمیت ندارند و در خاطرات محو شدهات به آدمهای غریبهای خواهیرسید که روزی آشناترینِ تو بودهاند و فکر میکردی بدون آنها ادامهی زندگیات ممکن نخواهد بود، ولی حالا حتی نام و نشانهای از آنها در پرتترین روزنههای افکارت هم نیست!
خواستم یادآوری کنم تا دغدغه و نگرانیهای امروزت را هم بیش از ظرفیتشان جدی نگیری و آرامشت را برای رفتنیها و درست نشدنیها خراب نکنی.
در بهترین حالتش چند ماه بعد، تمام دغدغههای امروزت بی اهمیت میشوند و تمام آدمهای رفته، فراموش...
و در بدترین حالتش خاطرات کمرنگی خواهدماند برای چندثانیه تداعی و افسوس خوردن...
ولی همیشه این زندگیست که پر رنگتر از هر تداعیِ تاسفبار و هر افسوس بینتیجهای ادامه دارد...
...