مولایم ما را ببخش که یک عمر چه کودکانه نشستیم و انتظار کشیدیم
تا صدای شلیک یک توپ ، نوید آمدن بهار را سردهد.
ای صد افسوس که تو بهار ما بودی
ومن بی تو هر فروردینم، دی بود و نمی دانستم.
مردمی را می بینم که سراسر شوق و شورند ،
خانه تکانی می کنند و لباس های نو برتن…
اما برای چه ؟ برای که ؟
اینان منتظرند تا بهار شود ؟
سالهاست می اندیشم که
هنگام بهار مگر چه می شود که اینگونه
به هم می ریزیم ، مهربان می شویم،
به سراغ هم می رویم
و از همه مهمتر منتظر می شویم…
انتظار …
سالهاست به لحظات تحویل سال
و یک دقیقه ای که قبل از حلول سال نو همه ساکتند
و نفس ها را در سینه حبس می کنند می اندیشم!
و هر ساله هیچ اتفاقی نمی افتند!!!
کجایی ای ربیع الأنام و نضره الأیام
نمی دانم ،
شاید از گذشته به ایرانیان اینگونه آموختند
تا رزمایش ظهور برگزار کنند …
وصد افسوس که ره گم کردیم
و انتظار خورشید آسمانی را کشیدیم
و حال آنکه تو خود خورشید در زمین ما بودی
و ما ندانستیم.
ای کاش دقایقی تمام نفس ها برای تو حبس می شد
و همه با هم زمزمه می کردند
دعای عهد و ندبه و فرج را …
و ای کاش هفت_سین مان را در جمکران می گستردیم
و در آن به جای سفره ، “سجاده ای” می انداختیم
به گستردگی زمین…
و”ستاره ای” از آسمان به زیر می کشیدیم به یاد تو…
و “ساعتی” برای شمار ثانیه هایی که بی تو گذشت
و “سدر” را به یاد سدره المنتهی مصطفی (ص) بر سجاده می ریختیم!
و “سیصد و سیزده سرباز و سلاحی”
به نشان پایبندی بر سوگندی که با تو بسته ایم
تا خونی که در رگهایمان است نذر تو باشد
که چه نیکو در عهد آموختیم بسراییم
” شاهِراً سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی،مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی “
و با شمیشر آخته ، و نیزه برهنه ،
پاسخ گویان به نداى آن خواننده بزرگ
در شهر و بادیه ایم.
و سین ششم سجاده مان را از خدا می خواهیم
تا “سرمه” کشد چشمانمان را به وصال دیدارش…
و شنوا سازد شنوایی مان را به نوای انا المهدی…
اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَهَ الرَّشیدَهَ ،
وَ الْغُرَّهَ الْحَمیدَهَ وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرَه منِّی اِلَیْهِ
و سین هفتم را نیز من بر این
سجاده می نشانم
” سلام علی آل یاسین“.
به امید ظهور مولی و سرورمان
حضرت حجه ابن الحسن العسکری (عج)
که صد البته نزدیک است …
🥀اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــ🥀
____🍃🌸🍃____
🌷سال نو مبارک 🌷
...