عکس کاکولی نیمه شب پز
رامتین
۵۹
۲.۳k

کاکولی نیمه شب پز

۱۸ فروردین ۹۹
ماهها گذشت وامتحانای کلاس دوم رو دادم وخواهرم رقیه که زن پسر عموم بود زایمان کرد وعموم ولیمه داد وهمه خوشحال بودیم.پدرمم گهواره ویه مقدار سیسمونی وطبق رسم دهمون یه سماور طلایی داد.پدرم میگفت ببین مثل آدم سرشو انداخت پایین وزندگیشو کرد ،دختر باید اینمدلی باشه.در واقع دربه تو ام دیوار تو بشنو بود اینطوری میگفت که گوش بقیه دختراش پر بشه.
تا اینکه یه روز دیدیم کدخدا عصا زنان اومد و نشست دم ایوون ،مادرم گفت خدایا به خیر کن باز چی شده بعدم رباب رو صدا زد وگفت چای بیار ومنم فرستاد پی بابام.
بابامم نفهمید چطور بیل و رها کنه وباهمون پاچه ورمالیده دوان دوان خودشو رسوند خونه.
تا ما رسیدیم ربابم چای رو آورد وکدخدا یه نگاهی بهش انداخت وگفت این الان تو خونت بزرگترینه بابامم گفت دست بوس شماست بله.
گفت حقیقتش پسر مش قربون ومادرش صبح اومده بودن دم خونه وگفتن که این بچه بی مادر مونده رو دستشون،بچه کوچیکم که دست وپا گیره بخصوص که شیر خورم باشه.اومده بودن وساطتت کنم که دخترت رباب رو بهشون بدی.میگفتن هیچکس بعد از مادر بهتر از خاله نیست.دلسوز بچه خواهرشو نگهداری میکنی.
یکدفعه پدرم مثل گندم بو داده بلند شد وپرید بالا وپایین که غلط کردن وچه رویی دارن وچندتا فحش آبدار نثار کل خانواده اعمم از زندگان ورفتگان مش قربون کرد.
@maryam.poorbiazar
کدخدا گفت بشین مرد زود جوش نیار بیخود نیست بهت میگن اصغر خله،یکم آروم باش ببین من چه جواب دندان شکنی بهش دادم.بعد تند تند از کرامات وفضایل خودش گفت که چنین وچنان گفتم وپدرمم کلی تشکر ازش کرد بابت سخنانش.درآخر کدخدا گفت ولی با این پسر نخراشیده نتراشیده ومعلوم الحالی که مش قربون داره بعید میدونم دست از سر رباب برداره ومیترسم یه بی ابرویی براتون رقم بزنه.پدرم گفت غلط میکنه درضمن رباب عاقله مثل اونیکی نیست و...
ولی کدخدا ول کن نبود ومدام از انواع واقسام خطرات احتمالی که ممکن بود پیش بیاد گفت وحسابی دل پدر ومادرمو لرزوند.
بعدم گفت یه پیشنهاد دارم.خوب گوش کنید ،فکر کنید بعد جواب بدید.
رباب رو عروس من کنید،تو خونه من جاش امنه،پدر ومادرم خوشحال شدن گفتن کی بهتر از شما وپسرت کدخدا.
حالا برا کدوم پسرت میخوای.
گفت کدوم پسر؟ برا خودم میخوام زن اولم که عمرشو داد شما وبچه هاشم بزرگن ورفتن اتاقش خالی مونده وقتی میبینم خالیه وچراغش خاموش دلم تاریک میشه.
دخترتو بده به من نون خودتم تو روغن می افته ...

دوستان ممنون از همراهیتون در نظر سنجی پست قبل،ممنون که هستید😘😍
دخترتم باسر میره تو عسل،هیچکی مثل من تو این ده زمین ومال ومنال نداره،دست وگردنشو پره طلا میکنم.
تو خونم هم جاش امنه کسی حق نداره بهش چپ نگاه کنه،من همون پارسال که اومدم مشکل اون دخترتو حل کنم ربابو که دیدم دلم براش رفت ولی فرصت نشد بگم تا امروز دوباره یادم افتاد،اون زمینا پایین ده هم که همیشه دنبالش بودی رو میزارم کشت کنی ،همه نصف نصف محصولو بر میدارن من یک سوم میگیرم.زمینا باغ پشت باغتم برات نصفه قیمت جور میکنم که بخریش.
حالام من میرم فکراتو بکن خودت فردا بیا جوابشو بده.
پدر ومادرم همونطور لب ایوون خشکشون زده بود.کدخدا هم همونطور دولا دولا عصا زنان راه افتاد ،دم درهم دوباره یه اخی کرد ویه تف انداخت توکوچه .
مادرم گفت اصغر آقا، کدخدا چی میگه آخه ،مادرت میگفت که پسر کدخدا خواستگارش بوده،میفهمی یعنی چه یعنی کدخدا سن بابا بزرگ تو رو داره،تازه اونوقت اومده دخترتو که سن نتیجشه رو عقد کنه.
بابام به یه نقطه خیره شده بود وچیزی نمیگفت.ولی مادرم میگفت حداقل هشتادرو داره اگربیشتر نباشه،تازه چی میگه،میگه پارسال دختره رو پسندیده یادش رفته تا امسال یادش اومده.ای بابا میگه چراغ اتاق زن اولش که هفتاد هشتاد سالش بوده رو دختر سیزده ساله من باید روشن کنه.
بابام بدون اینکه چیزی بگه رفت سرزمین.ولی مادرم مدام با خودش واگویه میکرد.مدام میگفت اگر اون دختر جوانمرگم اون بی عقلی رو نمیکرد هم خودش زنده بود هم روی مش قربون وزنش وپسرش تو رومون وانمیشد هم پای کدخدا به خونمون.@maryam.Poorbiazar
شب بابام برگشت خونه سفره رو پهن کردیم وآبدو خیار رو گذاشتیم ،بابام گفت میخوام فردا به کدخدا جواب بدم.مادرم گفت اره بده بگو که اصا نه وضعمون به هم میخوره ونه سن وسالتون بهم .
بابام گفت چی میگی تند تند واسه خودت،میخوام جواب آره رو بدم.
مادرم گفت چی میگی اصغر ،اشتباه شنیدم آره.
بابام گفت نه درست شنیدی کلی فکر کردم،@maryam.poorbiazar
تو ده بهتراز کدخدا برا رباب پیدا نمیشه ،مثلا کی میاد بگیرش یکی مثل اون دوتا داماد بزرگا که بره تو یه خونه با هفت تا جاری زندگی کنه تازه پدرشوهر مادر شوهرش منت بزارن که وضعمون خیلی خوبه وده تا گاو داریم وزمینامون دو برابر شماست وفلان قدر گوسفند داریم.یا یکی مثل پسر مش قربون بگیرش که زجر کشش کنن از گشنگی وکار زیاد.یا نهایتش یکی از پسر برادرام بیاد بگیرتش که نهایتش مثل خودمون.
کدخدا وضعش توپه ...
...
نظرات