عکس دلمه جــ...dolme....ـان
fatemeh goli
۱۵۴
۱.۶k

دلمه جــ...dolme....ـان

۱۴ خرداد ۹۹
#عشق_مجازی
#فصل_دوم
#پارت89

من حتی یک قدمیشم نرفتم خواهش میکنم باورم کن

+هه تو داری از من خواهش میکنی؟آدر کهگان چبور داره منت یه دخترو میکشه چه مسخره

آدر دستی توموهاش کشیدو جلوم پایین تخت رو زانوهاش نشست ودستاموگرفت_درسته من آدم مغرور واز خود راضی بودم ولی الان نیستم مروین من بخاطرت عوض شدم

دلم برای این معصومیتش سوخت لبخندی زدم ازتخت اومدم پایین وبغلش کردم
_دلم برات تنگ شده بود


سرشوتوموهام فروبرد
+منم همینجور عزیزدلم خانوم خوشکلم

همینجور که بغلش بودم بلندم کرد ومنو گذاشت روتخت وخم شد روم وآروم زمزمه کرد_من وقتی تورودارم نباید چشمم کسی دیگه روببینه

لبخندی به روش پاشیدم
که بی مقدمه لبهای داغشو رولبای سردو یخیم قرارداد
همینجور دستشو توموهام فروبرد ونوازشوار دستشو میکشید
بدنم دل دل میزد وداغ کرده بودم
دیگه تعادل نداشتم وهمراهیش کردم
دستمو دور گردنش حلقه کردم
وکم کم لباسشو بیرون آوردم
عضلهای بزرگش توجه امو جلب کرد
محکم بغلم کرد داغی بدنش به بدنم اصابت کرد ومن ازخود بی خود شدم


نور آفتاب چشممو اذیت میکرد چندبارچشمامو بستم وباز کردم تا دیدم خوب شد

#عشق_مجازی
#فصل_دوم
#پارت90

چه خواب خوبی دیدم دیشب آهی واسه خوابم کشیدم
_سلام عزیزم صبح بخیر

باتعجب برگشتم دیدم ادر کنارم خوابیده ته دلم تیری کشید که اخمام توهم رفت
پس دیشب واقعی بود ومن خواب نبودم
پس من از دنیای دخترونگیم بیرون اومدم وشدم یک زن
لباس خونی کنار تخت توجه امو جلب کرد

همون خونی بود که آدر فکر کرد کامران ریخته
همینجور توفکر بودم که ادر ازپشت بغلم کرد
_حالت خوبه عزیزم؟
+خوبم

خجالت میکشیدم اینجوری بغلم کرده
ولی من زنشم از لحاظ همچی دیگه مال اون شدم

دوباه ته دلم تیر کشید که اخی گفتم
آدر ترسیده نشست ومنو چرخوند طرف خودش
_مروین خوبی؟چیشد؟
+دلممم...تیرمیکشه

_الان زنگ دکترمیزنم بیاد
+نه نمیخواد یه مسکنی چیزی نیست بخورم؟

ازتخت پاشد باهمون نیمه تنه ی لختش از اتاق زد بیرون
بعد دقایق کم برگشت
بایه سینی صبحونه ی خوشمزه وکامل

نگاهی به سینی کردم
_اما من قرص میخام

اومد کنارم نشست+دل خالی که نمیشه دیگه قرص خورد عزیزم صبحونتو بخوربعد قرص میخوری

#عشق_مجازی
#فصل_دوم
#پارت91

آدر خیلی تغییر کرده بود ومن باورم نمیشد
صبحونموشروع کردم به خوردن لقمه برای آدر هم میگرفتم
خیلی دلم میخواست زمان اینجا به ایسته برای همیشه تاابد

دراتاقم بی هوا بازشد
نهان باتعجب نگامون میکرد
دادزد_چه غلطی میکنین؟

آدرتنه زد+باید به توبگیم؟ گمشوبیرون حوصلتو ندارم
_من به مادربزرگ میگم همچیو

آدر بلندشد ورفت سمتش_توغلط میکنی
+پس دیگه نبینم نزدیکش بشی وگرنه همچیو بهش میگم

سریع رفت ومن بودمو آدر وکلی سوال
آدر اومد جلوم روتخت نشست وگفت_عزیزم من اینو امشب فقط برای مهمونی نیاز دارم یه امروزو نزدیک همدیگه نشیم تا شرش کم باشه

شونه ای بالع انداختم_باش

به یه حرکت سریع لبامو بوسیدوبه سمت در حرکت کرد_به خدمه میگم حواسشون بهت باشه

+خوبم
_من میگم نیستی

ازاتاق رفت
دل دردم آروم شده بود نیازی ندونستم قرص بخورم دیگه
پاشدم رفتم حموم یکساعتی توحموم بودم
بعدکه بیرون اومدم
روی تختم یه لباس مجلسی قرمز پف دار تا بالای زانوم ویه چکمه قرمز و یهرگل سر قرمز رو تختم بود

خیلی خوشگل بودن
نگاهم به لباسه بود که دراتاق باز شد
ادر بود نگاهش به لب تاب تودستش بود

مروین بیا...
چشمش بهم خورد تازه فهمیدم چخبره

هیینی کشیدم_عه نگانکن
چرخوندمش سمت دیوار
تک خنده ای زدو گفت+من دیشب همجاتو مهرزدم براخودم چیو ازم پنهون میکنی

#عشق_مجازی
#فصل_دوم
#پارت92

ازخجالت سرخ شدم سریع حولمو پوشیدم
وچرخوندمش طرف خودم
_خب چیکار داشتی؟

+چی؟
_چی چی؟
+ها؟
_هاچی؟ چی میخواسی بگی
+اها
_خب؟
+این کتو ببین قشنگه بپوشم شب


یه کت آبی آسمونی خوشگل با خط های سفیدمحوتوش کارشده بود
_اره خوشگله
+پس همینو میپوشم
_باشه
+ها؟
_هاچی؟
+هیچی
_نمیخای بری؟
+ها؟!
_ادر چرا گیج میزنی؟
+نمیخام برم چون
_مثلا خواستی امروزو نزدیک هم نباشیم
+ها؟!

پوفی کشیدم ودستشو گرفتم کشیدمش بیرون اتاق بوسه ای به لپش زدم وبرگشتم اتاقم دربستم

خیلی خوشحال بودم باورم نمیشد
شایدخوابم
اگه خوابه نمیخام بیداربشم
یه لباس راحتی پوشیدم که پشتش بندبندبود وازاتاق زدم بیرون موهامو باحوصله خشک کرده بودم ولی هنوز یکم خیسی داشت وخیس فروموهامو بازکرده بود
حوصله شونه زدن موهامو نداشتم
ازپلها رفتم پایین
آدر تو پذیرایی داشت کتاب میخوند نهان هم نشسته بود چشم دوخته بود به آدر

دختره ی بیشعور عوضی
به پذیرایی که رسیدم
آدر از زیر عینکش نگام کرد ولبخندی زد
لبخند کوچیکی زدم
...